پنجشنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۹

جواب به "وجود نداشتن آخرت و خدا غیر عادلانه است"

شرح سفسطه:
شما نگاه بکنید، مگر میشود آخرتی وجود نداشته باشد، یک شخصی مثل هیتلر و یا خمینی در این دنیا باعث کشته شدن هزاران نفر میشود و جنایات بسیار میکند و اگر آخرتی وجود نداشته باشد این شخص با آن انسانهای پاک و بیگناهی که به بشریت خدمت کرده و میکنند برابر میشود، این کاملا غیر عادلانه است! پس آخرتی باید وجود داشته باشد.

پاسخ:
این سفسطه توسط عوام و دین فروشان حرفه ای یعنی روحانیون (تاجران دینی) به کرار تکرار میشود و خیلی وقتها اولین چیزیست که بعد از انکار وجود خداوند توسط خداپرستان مطرح میشود، در این نوشتار تلاش بر این است که اشکال این استدلال خطا، مورد بررسی قرار گیرد و سفسطه آمیز بودن آن هویدا شود. بسیار جای شگفتی خواهد بود اگر کسی بتواند بهتر از این دچار مغلطه بشود.

این سفسطه مثل این میماند که وزیر کشاورزی یک کشور بگوید:
اگر امسال باران نیاید، خشکسالی روی میدهد و تمام محصولات کشاورزی ما از بین خواهد رفت و قحطی خواهد شد و ما نیازمند کمک کشورهای دیگر خواهیم بود و چون پول خرید محصولات کشاورزی آنها را نداریم نزدیک 50 میلیون نفر امسال در صورت بروز خشکسالی از گرسنگی خواهند مرد، و بعد از این عبارات نتیجه بگیرد، پس حتما امسال باران می آید! چون اگر باران نیاید وضعیت بسیار بدی روی خواهد داد!

در پاسخ به این پرسش از قول کریستفر هیچنز، میگویم که "کائنات به ما عدالت بدهکار نیست". موقعیت ما در مقابل جهان موقعیت دانش آموزی از هستی و کسب معرفت نسبت به آن است نه طراحی هستی و پدید آوردن حقایق! ما تنها میتوانیم با آنچه موجود است و وجود دارد رابطه معرفتی و ادراکی برقرار کنیم نه اینکه آنچه باید باشد یا بهتر است باشد و ایدآل هست را درست و محقق فرض کنیم! به عبارت دیگر ما تنها میتوانیم کاشف حقیقت باشیم و نه مخترع حقیقت! حقایق وجود دارند و ما باید آنها را کشف کنیم، ما حق نداریم حقیقتی را اختراع کنیم! حقایق پوشیده (Cover) است و ما باید آنرا کشف (Discover) کنیم و هیچ تضمینی در واقعیت وجود ندارد که جهان باید عادلانه باشد.
مسئله اینجاست که حتی اگر تمام این استدلال ها مبنی بر  اینکه اگر خدایی وجود نداشته باشد زندگی تیره و تار میشود (که ما دقیقا به برعکس آن اعتقاد داریم یعنی مذهب و دین را آلوده کننده ترین آسیب اجتماعی میدانیم) درست و منطقی از آب در بیایند هرگز صرف این استدلال سبب نمیشود که ما بتوانیم به این نتیجه برسیم که چون نباید اینگونه باشد باید خدایی را در نظر بگیریم، این یکنوع فرار کردن از واقعیات و پناه بردن به ماوراء طبیعیات مبهم و موهومی است که بشر برای فرار از حقیقت ساخته و پرداخته،  و این کار همان کاری که مذهبیون همواره انجام میدهند.
باید توجه داشت که یک انسان خردگرا و خردمند از میان نظریات و حقایق آنهایی را که منطقی تر، علمی تر و دقیق تر باشند انتخاب میکند نه آنهایی را که صرفا خوشگلتر و دلپسند تر هستند. به عبارت دیگر تلخ بودن یک واقعیت هرگز سبب نمیشود که آن واقعیت وجود نداشته باشد یا ما برای عدم وجود چنین واقعیتی بخواهیم دست به اختراع واقعیت های دیگری بزنیم، حقایق اختراع شده خرافه هستند!


منبع: www.zandiq.com

یکشنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۹

این حصار فکر تو اندازه من نیست


با سلام به تمام دوستان و رفیقان.

من نویسنده وبلاگ سابق nihil.mihanblog.com هستم که متاسفانه گروه میهن بلاگ وبلاگم را حذف کرد و اکنون در این مکان با نام وبلاگ جدید، مطلب می نویسم.
خوشبختانه از وبلاگ قبلی فایل بک آپی گرفته بودم که الآن شما قادرید تمام مطالب وبلاگ قبلی را در این وبلاگ جدید مشاهده کنید.

به امید پیروزی خرد

اشوزرتشت


من برای نبرد با تاریکی شمشیر نمی کشم.
چراغ می افروزم.
اشوزرتشت


نظر حسین بن علی درباره ایرانی ها




"ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند. روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ایرانی ها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد و زنانشان را به فروش رساند و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت."

کتاب «سفینه البحار و مدینه الحکام و الآثار» صفحه 164 نوشته شیخ عباس قمی


.......



در این خاک زرخیز ایران زمین

نبودند جز مردمی پاک دین 
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟
خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم


کسی می دونه شاعر این شعر کیست؟

من که هر جا خوندم نوشته بود از فردوسیه! ولی فکر نمی کنم، چون تو مجموعه اشعار این شاعر همچین شعری نیست. احتمالن این شعرو به فردوسی نسبت دادن ولی در کل شعر زیبایی ست.

هرگز نخواب کوروش - سیمین بهبهانی


دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد

بابا ستاره ای درهفت آسمان ندارد

کارون ز چشمه خشکید، البرز لب فرو بست

حتا دل دماوند، آتش فشان ندارد

دیو سیاه دربند، آسان رهید و بگریخت

رستم در این هیاهو، گرز گران ندارد

روز وداع خورشید، زاینده رود خشکید

زیرا دل سپاهان، نقش جهان ندارد

بر نام پارس دریا، نامی دگر نهادند

گویی که آرش ما، تیر و کمان ندارد

دریای مازنی ها، بر کام دیگران شد

نادر ز خاک برخیز، میهن جوان ندارد

دارا کجای کاری، دزدان سرزمینت

بر بیستون نویسند، دارا جهان ندارد

آییم به دادخواهی، فریادمان بلند است

اما چه سود، اینجا نوشیروان ندارد

سرخ و سپید و سبز است این بیرق کیانی

اما صد آه و افسوس، شیر ژیان ندارد

کوآن حکیم توسی، شهنامه ای سراید

شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد

هرگز نخواب کوروش، ای نام آریایی

بی نام تو،وطن نیز نام و نشان ندارد



درباره دین و مذهب


حکیم عمر خیام:تا چند زنم به روی دریاها خشت / بیزار شدم ز بت پرستان کنشت / خیام که گفت دوزخی خواهد بود / که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت



 دکتر مسعود انصاری:دین و خرد همانند آتش و پنبه می باشند که هیچگاه با یکدیگر زندگی مسالمت آمیز نمی توانند داشته باشند. زیرا همانگونه که هرگاه آتش به پنبه برسد آن را به خاکستر تبدیل می کند، دین و ایمان نیزخرد، درایت و فهم انسان را نابود می کند.



 مهدی اخوان ثالث:ببین شب ها چه تاریک است زیر پرچم الله / ببین مردم چه بدبخت و تهی دستند حافظ جان /  همان اهریمن است الله و من درآن ندارم شک / گواهم ایزد و ایرانیان هستند حافظ جان / سلامی کن به خیام ابرمرد از من مزدک / بگو پستان در میخانه ها بستند حافظ جان



علی دشتی:اگر نیک بنگریم، تاریخ اسلام جز تاریخ رسیدن به قدرت نیست. تلاش مستمریست که ریاست طلبان در راه وصول به امارت و سلطنت بکار بسته اند و دیانت اسلام وسیله بوده است نه هدف.



ایرج میرزا:جز گوه و گند و کثافت چیزی / اندر این شهر ندیدم بنده / هر کجا شهر مسلمانان است / از گوه و گند بود آکنده



دکتر شجاع الدین شفا:1400 سال است اسلام ما اسلامی بوده که غیرمسلمانان را در حد نجاست بول و غائط قرار داده است و با اینهمه در پایان14 قرن، چنین برداشتی نامسلمانان را فرود نیاورده، فقط مسلمانان را به مذلت کنونی کشانده.



عبدالرحمان جامی:ای مغ بچه از مهر بده جام میم / کآمد ز نزاع سنی و شیعه قیم / گویند که جامیا چه مذهب داری / صد شکر که سگ سنی و خر شیعه نیم



سیامک ستوده:هرجا که پای استدلال عقلی و علمی لنگ بر می دارد، جا برای استدلال و منطق الهی باز می شود. به این معنا که هرجا ادعایی از لحاظ علمی و منطقی قابل اثبات نباشد، شخص مدعی ادعای خود را به کلام خدا نسبت می دهد و از آنجا که در منطق مذهب کلام خدا سوال بردار نیست،از این طریق قبول آن را برای همه اجباری و بی چون و چرا می کند.



 عبید زاکانی:جانا تو را هنوز بدین حسن و این جمال / نه وقت حج رسیده و نه روزه در خور است / گر در پی ثوابی و در بند آخرت / بشنو حدیث بنده که این رای بهتر است / بر ... من سوار شو از روی اعتقاد / کاین با هزار حج پیاده برابر است



میرزا آقاخان کرمانی:ای ایران …… همین بس که خدا و پیغمبر و جبرئیل و تمامی فرشتگان دست به هم دادند و قسم خوردند که ترا از تخت سعادت ونیکبختی و شوکت و شرافت فرود آرند و بر خاک مذلت و فقر و مسکنت به بدترین حال بنشانند.



ابوعلی سینا:کفری چو منی گزاف و آسان نبود / محکم تر از ایمان من ایمان نبود / در دهر چو من یکی و آن هم کافر / پس در همه دهر یک مسلمان نبود



صادق هدایت:معلوم است امروزه اگر کسی بطلان افسانه های مذهبی را ثابت نماید چندان کار مهمی نکرده است، زیرا از روی علوم خود به خود باطل شده است.



صائب تبریزی:مخور صائب فریب فضل از عمامه زاهد / که در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار می‌پیچید / تا از این بعد چه از پرده برآید کامروز / دور پرواری عمامه و قطر شکم است / می ئی که اهل شعورند داغ تشنهآن / چرا کسی به فقیهان بی شعور دهـد؟



زکریای رازی:ادیان و مذاهب، علت اساسی جنگ ها و مخالفتبا اندیشه های فلسفی و تحقیقات علمی هستند. کتاب هایی که به نام مقدس آسمانی معروف اند، کتب خالی از ارزش و اعتباراند و آثار کسانی از قدما مانند افلاطون و ارسطو و سقراط خدمت مهم تر و مفیدتری به بشر کرده است.



سعیدی سیرجانی:خبر داری ای شیخ نادان که من / خدا ناشناسم خدا ناشناس / نه سربسته گویم در این ره سخن / نه از چوب تکفیر دارم هراس / زدم چون قـدم از عـدم در وجود / خدایت بـرم اعتباری نداشت / خدای تو ننگین و آلوده بود / پرستیدنـش افـتخاری نداشت / خدایی که جز درزبان عرب / به دیگر زبانی نفهمد کلام / نه پنهان نه سربسته گویم سخن / خدا نیست این جانور اژدهاست / مرنج از من ای شیخ نادان که من / خدا ناشناسم اگر این خداست



آله دالفک (ستار سلیمی):اسلام و تشیع جز بر پایه دروغ و نیرنگ و کشتار و تاراج پی ریزی نگردیده و این نام دستاویزی برای چاپش دارایی مردم از سوی تازه بدوران رسیدگان بوده است تا اندوخته های دیگران را زیر نام «الله» ساخت خویش بربایند.



 مولوی:گر به ریش و ... مردستی کسی / هر بزی را ریش و مو باشد بسی / مردی این مردیست نه ریش و ذکر / ورنه بودی شاه مردان ... خر / هین روش بگزین و ترک ریش کن / ترک این ما و من و تشویش کن



آرامش دوستدار:من اسلامی در همه سوی های درونی و برونی خود محکوم خدا و رسول اوست. چنین موجودی چون آزاد نیست، نه فقط در نهاد خودممنوع التفکر است، بلکه اساسا تفکر نمی شناسد.



سرمد کاشانی:سرمد تو حدیث کعبه و دیر مکن / در کوچه شک چو گمرهان سیر مکن / رو شیوه معرفت ز شیطان آموز / او را بپرست و طاعت غیر مکن



میرزا فتحعلی آخوندزاده:دین و ایمان با علم و حکمت متناقضند که هرگز در یک ذات جمع نمی توانند شد. اگر آدم دین و ایمان داشته باشد، عالم وحکیم شمرده نمی شود و اگر علم و حکمت داشته باشد، دین دار و مؤمن نخواهد بود.



ناصر خسرو:خدایا راست گویم فتنه از توست / ولی از ترس نتوانم چغیدن / تو گر خلقت نمودی بهر طاعت / چرا بایست شیطان آفریدن؟ / اگر بر نیک و بد قدرت ندادی / چرا بر نیک و بد باید رسیدن؟ / تو که ریگی به کفش خود نداری / چرا بایست شیطان آفریدن؟



دکتر احمد ایرانی:میزان علم و دانش و آگاهی مردم هر جامعه با میزان مذهبی بودن همان مردم نسبت معکوس دارد. هر اندازه مردم یک کشور باسوادتر، آگاه تر و تحصیل کرده تر باشند احساسات مذهبی در آنان کمتر و علاقه آنان به باورداشت های دین پایین تر است.



ادیب کرمانی:تا كی ز خم هوس شوی رنگارنگ / روزت شب اسلام و شبت شهر فرنگ / زین مذهب تردید به جایی نرسی / یا رومی روم باش یا زنگی زنگ



 سلمان رشدی:صریح و روشن بگویم، من مسلمان نیستم. من هیچوقت جرم ارتداد را نپذیرفته ام چون هیچگاه به عنوان یک انسان بالغ و عاقل در زندگى ام هیچ نوع اعتقاد دینى را به رسمیت نشناخته و اعلام نکرده ام. کسى نمى تواند نسبت به عقیده اى که هیچوقت نداشته، مرتد شود و بخاطر آن مجازات شود.



 صادق سرمد:بر بزرگان جمت اشکی نمیریزی ولی / در عزای تازیانت عیش عاشوراستی / بر ابومسلم نمیگریی که خنداندت ولی / در غم طفلان مسلم شیونت برپاستی / سد هزاران لاله از ایران زمین شد داغدار / تو هنوزت شیون از داغ دل لیلاستی / اینهمه سردار ملی غوطه زد در خاک و خون / باز چشمت اشک ریز اصغر و صغری ستی / گریه کن بر انقراض دولت ساسانیان / کاین مذلت ها همه برخاستی زآنجاستی / قرنها سعی تو در بیگاری بیگانه رفت / بر سرت بیگانه ز آنرو سرور و آقاستی



دکتر رضا آیرملو:در قرآن هیچ حکمی دایر به لزوم آزاد کردن برده یا علیه برده کردن انسان های آزاد وجود ندارد و هرجا که مسأله ای در این مورد پیش می آید، اصل برده داری و کنیزداری به عنوان سنت جاری و مناسباتی حلال و پذیرفته شده مورد مراجعه قرار می گیرد و در قرآن از برده وکنیز به عنوان اموال قابل خرید و فروش نام برده شده است.



ذبیح بهروز:ز توفیق اسلام و این رهبری / کنون از همه میخوری تو سری



سهراب سپهری:من به اندازه یک ابر دلم می گیرد وقتی از پنجره می بینم حوری، دختر بالغ همسایه، پای کمیاب ترین نارون روی زمین، فقه می خواند.



اسماعیل خویی:ای مسلمین بدانید اسلامتان همین است / آیین جور و جهل است دین نفاق و کین است /  اسلام دین زور است آیین مرگ و گور است / از لطف و مهر دور است با قهر و کین عجین است / کابوس خوف و خوناست افسانه اش فسون است / عفوش فسانه گون است ذاتش دروغگین است



 منوچهر جمالی:اسلام رحمانی، آیه اول از سوره غضب است.

........


آزمودم عقل دور اندیش را

بعد از این دیوانه سازم خویش را




زادروز تولد کوروش بزرگ


در این روزگار که یا غرب زده یا عرب دوستیم، بایدگفت:

«کوروش! تو به پا خیز که ما همه در خوابیم»

زادروز تولد کوروش بزرگ به تمام ایران دوستان مبارک.


........


رهــی جز کعبه و بتـخانـه مـی پویـم کـه مـی بینـم

گروهی بت پرست اینجا و مشتـی خود پرست آنجا

شبئ در حال مستئ، تكیه بر جائ خدا كردم

شبئ در حال مستئ، تكیه بر جائ خدا كردم
در آن یك شب خدایئ ، من عجایب كارها كردم
جهان را روئ هم كوبیدم ، از نو ساختم گیتئ
ز خاك عالم كهنه ، جهانئ نو بنا كردم
كشیدم بر زمین از عرش ، دنیا دار سابق را
سخن واضح تر و بهتر بگویم ، كودتا كردم
خدا را بنده خود كرده ، خود گشتم خدائ او
خدایئ ، با تسلط هم به ارض و هم سما كردم
میان آب شستم سر بسر برنامه پیشین
هر آن چیزئ كز اول بود نابود و فنا كردم
نمودم هم بهشت و هم جهنم هر دو را معدوم
كشیدم پیش نقد و نسیه ، بازئ را رها كردم
نماز و روزه را تعطیل كردم ، كعبه را بستم
وثاق بندگئ را ، از ریاكارئ جدا كردم
امام و قطب و پیغمبر نكردم در جهان منصوب
خدایئ بر زمین و بر زمان ، بئ كدخدا كردم
نكردم خلق، ملا و فقیه و زاهد و صوفئ
نه تعیین بهر مردم مقتدا و پیشوا كردم
شدم خود عهده دار پیشوایئ در همه عالم
به تیپا ، پیشوایان را ، به دور از پیش پا كردم
بدون اسقف و پاپ و كشیش و مفتئ اعظم
خلایق را به امر حق شناسئ آشنا كردم
نه آوردم به دنیا روضه خوان و مرشد و رمال
نه كس را مفتخوار و هرزه و لات و گدا كردم
نمودم خلق را آسوده از شر ریاكاران
به قدرت در جهان خلع ید از اهل ریا كردم
ندادم فرصت مردم فریبئ بر عبا پوشان
نخواهم گفت آن كارئ كه با اهل عبا كردم
به جائ مردم نادان ، نمودم خلق گاو و خر
میان خلق آنان را پئ خدمت رها كردم
مقرر داشتم خالئ ز منت ، رزق مردم را
نه شرطئ در نماز و روزه و ذكر و دعاكردم
نكردم پشت سر هم ، بندگان لخت و عور ایجاد
به مشتئ بندگان آبرومند اكتفا كردم
هر آنكس را كه مئ دانستم از اول بود فاسد
نكردم خلق و عالم را ، برئ از هر جفا كردم
به جائ جنس موذئ آفریدم مردم دل پاك
قلوب مردمان را، مركز مهر و وفا كردم
نكردم خلق ، آمریكا و روس و انگلستان را
به موجودات عالم صلح و یكرنگئ عطا كردم
سرئ كو داشت بر سر فكر استثمار كوبیدم
دگر قانون استثمار را در زیر پا كردم
رجال خائن ومزدور را ، در آتش افكندم
سپس خاكستر اجسادشان را بر هوا كردم
نه جمعئ را برون از حد بدادم ثروت و مكنت
نه جمعئ را به درد بئ نوایئ مبتلا كردم
نه یك بئ آبرویئ را ، هزاران گنج بخشیدم
نه بر یك آبرومندئ ، دوصد ظلم و جفا كردم
نكردم هیچ فردئ را ، قرین محنت و خوارئ
گرفتاران محنت را ، رها از تنگنا كردم
به جائ آنكه مردم را گذارم در غم و ذلت
گره از كارهائ مردم غم دیده وا كردم
بجائ آنكه بخشم خلق را امراض گوناگون
به الطاف خدایئ ، درد مردم را دوا كردم
جهانئ ساختم پر عدل و داد و خالئ از تبعیض
تمام بندگان خویش را، از خو د رضا كردم
نگویندم كه تا ریگئ به كفشت هست از اول
نكردم خلق شیطان را، عجب كارئ بجا كردم
چو مئ دانستم از اول كه در آخر چه خواهد شد
نشستم ، فكر كار انتها را، ابتدا كردم
نكردم اشتباهئ چون خدائ فعلئ عالم
خلاصه هر چه كردم خدمت و مهر و صفا كردم
زمن سر زد هزاران كار دیگر تا سحر ، لیكن
چو از خود بئ خبر بودم ندانستم چه ها كردم
سحر چون گشت ، از مستئ شدم هشیار
خدایا ، در پناه مئ ، جسارت بر خدا كردم
شدم بار دگر یك بنده درگاه او، گفتم
خداوندا ، نفهمیدم ، غلط كردم ، خطا كردم!

منبع: yekomrsetam.blogspot.com

معنای نامهای تازی میان ایرانیان

آماری كه اخیر در ایران منتشر شده است كتابهای تاریخی كه در ایران چاپ و پخش میشود حدود 40 درصد از بازار كتاب را به خود اختصاص داده است. یعنی ایرانیان توجه بسیار بالا و بزرگی به تاریخ و پیشینه و گذشته خود داشته و جستجوگر شناخت گذشته خود می‌باشند!
هرچند در سالهای نخست انقلاب كتابهای دینی و بویژه اسلامی خریداران بسیاری داشت و پس ا زچندی دهها سازمان و تشكیلات دینی و دولتی هزاران هزار كتاب را از تاریخ اسلام و غیره چاپ كرده و بطور رایگان در اختیار مردم داخل وخارج از كشور قراردادند، اما خیلی زود مردم بسوی تاریخ گذشته خود روی آورده و كتابخوانی باستانی!! رایج شد! جدا از كتابخوانی باستانی، كتابهای بسیاری از تاریخ و تحلیل و نقد و تفسیر مسائل اسلامی بودند از زبانهای دیگر بویژه عربی ترجمه شد كه نسبت به جو صددرصد شیعی سالهای قبل مردم با افكار و آراء مختلفی دررابطه با اسلام نیز آشنا شدند.
همراه و همزمان با این توجه ویژه به تاریخ كهن، ایرانی اندیشیدن و نام ایرانی برگزیدن نیز از سالهای 60 در ایران رشد كرد. بگونه‌ای كه اینك حدود 45 درصد نامهایی كه هموطنانمان در داخل كشور برای فرزندان خود انتخاب میكنند صددرصد ایرانی است. ودرصد نامهای ایرانی درخارج از كشور به 65 درصد میرسد!
بالارفتن رشد فكری مردمان ما طی این سالهای اخیر و تحمیل فراگیری زبان عربی در مدارس جمهوری اسلامی موجب شد تا هموطنان ما به ریشه و معنی برخی از نامهای غیرایرانی پی‌برده وتلاش كنند تا هر چه بیشتر از نامهای زیبا وپرمعنای ایرانی بهره ببرند و واقعاً طی قرنها نیاكان ما بخاطر آگاه نبودن از معنی‌های برخی از نامها، شاید ستمی تاریخی به فرزندان خود میكرده‌اند. البته چون زبان عربی زبان مادری مردم ما نبوده است و هجوم بیگانه موجب شده بود تاخودآگاه برخی از واژه‌ها و نامهای نادرست بر تاریخ و فرهنگ و جوامع و خانواده‌های ما تحمیل شود!
مثلاً غلام نامی است و یا شاید بهتر باشد بگوییم پیشوند برخی از نامهایی است كه هرگز در زبان عربی از آن استفاده نمی شود. اما غلامعلی و غلامحسین و غیره درمیان ما ایرانیان بسیار رایج بوده است!
من بسیاری از كشورهای عربی را گشته‌ام!! دوستان بسیاری دارم كه از كشورهای عربی هستند و هرگز یك عنصر عرب را ندیده‌ام كه اورا غلام بنامند! و این بدین خاطر است كه اعراب معنی غلام را می‌دانند و ما نمیدانسته‌ایم. غلام از ریشه غلم می‌آید كه به معنای بهره‌وری جنسی است! و غلام به پسربچه‌هایی می‌گفتند كه اعراب از آنها استفاده جنسی می‌نموده‌اند! بغلط به ما گفته‌بودند كه غلام یعنی نوكر وبرده و بنده! درصورتیكه درزبان عربی، عبد میشود برده و نوكر را خادم میگویند! غلام وكنیز همطراز و همراهند!! از كنیزان نیز بهره جنسی وخانگی می‌برده‌اند و از غلام بچه ها نیز!!
بسیاری از نامهای عربی كه درمیان ما ایرانیان رایج است درمیان اعراب اصیل (عربستان سعودی، كشورهای خلیج فارس..) ابداً متداول نیست! هرچند امكان دارد كه این نامها درمیان شیعیان مورد استفاده قرار بگیرد. آنهم بعنوان عشق وتعصب ویژه‌ای كه نسبت به برخی از شخصیتهای تاریخ اسلام داشته و دارند. اما بدون شك اگر پدرومادری باریشه این گونه نامها ومعنای آنها آشنایی میداشته‌اند هرگز نامهای نازیبا را بعشق شخصیتهای تاریخی برروی فرزندان خود نمی‌نهادند.
با هم به معنی چندنام نگاهی می‌اندازیم كه نتیجه سالها پژوهش و كنكاش می‌باشد:

ام كلثوم: ام یعنی مادر و كلثوم به فرزند خیكی و چاق اطلاق میشود
حفصه: هسته خرما و یا زن سیاه و زشت
خدیجه: به سقط جنین شتر میگویند
بتول: زنی كه هوس مرد و همخوابگی دارد
سمیه: از سم می آید و به اندازه زهری كه در چیزی باشد میگویند.
سكینه: كه مسكین نیز با این نام هم خانواده می‌باشد. به بانوی گدا و خوار و بیچاره میگویند
رقیه: كه از ریشه رق می‌آید، به معنای افسون و جادو و نیرنگ است.
عذرا: به هرآن چیزی كه سوراخ نشده باشد میگویند.
فاطمه: از فطم می‌آید و به بچه شتر ماده از شیرگرفته‌شده‌ای میگویند.
جعفر: ماده شتری كه شیر بسیار داشته باشد.
ذبیح: به هرچارپایی كه گلویش را ببرند میگویند. ذبح شده یعنی گلو بریده
باقر: كه از خانواده بقره می‌باشد به گاو نر چاق میگویند و اعراب جاهلی به كسی كه خیلی چیز می‌فهمیده است نیز میگفته. باقرالعلوم یعنی طرف همچون گاو چیز میداند.
عباس: از عبس می‌آید به معنای اخمو، ترشرو، ترسناك و بدخود
عثمان: بچه مار
كاظم: از كظم می‌آید و به معنای لال بودن، گنگ و بی‌زبان و خاموش
هاشم: به نان فروش دوره‌گرد می‌گفته اند!
حیدر: این نام مخلوطی است از عربی و پارسی، حی یعنی زنده و در یعنی دریدن! حیدر به كسی گفته اند كه انسانها را زنده زنده پاره میكرده است.
صغری: كوچك و پست و اصغر نیز از همین خانواده و ریشه صغرا است. به معنای كوچكتر!
سید و سیدی آقا و آقایی

البته نامهای دیگری چون كلب علی، كلبحسین و غیره نیز رایج بوده است كه كلب یعنی سگ و كلب علی یعنی سگ علی و سگ حسین و غیره. اینها نمونه اندكی بود ازمعنی برخی از نامهای تازی كه درمیان ما ایرانیان قرنها رایج است. ما كمتر از معنی آنها آگاه بوده ایم و كلاً این گونه نامها نوعی توهین وتحقیر بوده است برای هرعنصر ایرانی همچنانكه درقرنهای نخست هجوم تازیان به ایران، ما را برده و موالی میخواندند و خودشان را مولا! و براساس همین تفكر و اندیشه بودكه نامهای نازیبای عربی را نیز برما تحمیل كردند! همچنانكه با رایج نمودن واژه و لقب و یا عنوان آقا كه عربی آن میشود سید!! به طور غلط به ما فهماندند كه سید بودن یعنی نواده پیامبر اسلام بودن! یك پنجم درآمد هر ایرانی نیز در بست باید دراختیار تازیان قرار بگیرد و چون سید بودن یك برتری اجتماعی و اقتصادی را از آن دارنده این عنوان میكرد، تعداد سیدها نیز در تاریخ ما فراوان شد و تا به امروز برجای مانده است. وكلاً نوعی تبعیض اجتماعی میان تازی و ایرانی برعنصر آزاده ایرانی تحمیل شده است! دررابطه با نادرست بودن نسبت این همه سیدها با پیامبر اسلام و نوادگان دختری ایشان (فرزندان فاطمه) اخیراً در ایران تحقیقاتی بعمل امده است كه دفتر ولایت فقیه از انتشار آن جلوگیری نموده است.
در این پژوهش آمده است كه كلاً پیامبر اسلام پسری نداشت كه بعنوان وارث ایشان تداوم بخش نسل ایشان باشد! خانم فاطمه همسر امام علی مادر امام حسین و امام حسن بوده‌اند. امروزه از تبار امام حسن را طباطبایی میخوانند و از تبار امام حسین را حسینی، ثابت شده ست كه ریشه بسیاری از این خانواده‌ها به مدینه و فرزندان فاطمه نمی‌رسد. درهمین پژوهش و تحقیق تاریخی آمده است كه سیدهای بسیاری باعنوان موسوی هستند كه گفته میشود نوادگان امام موسی كاظم می‌باشند. چنانچه درتاریخ آمده است و همه مورخین نیز آنرا گواهی كرده‌اند، امام موسی هرگز همسری دائمی و عقدی نداشته است. زیرا ایشان از جوانی به زندان رفته است و درزندان نیز چشم از جهان فروبسته است.
در این پژوهش آمده است كه بسیاری از ثروتمندان و روسای قبایل و زورمندان وفرماندهان سپاه خود را سید خوانده گواهی‌نامه‌هایی را نیز تدوین نموده‌اند تا اولاً از موالی بودن به مولا شدن ترقی پیدا كنند و هم از عدم پرداخت خمس كه یك پنجم درآمد بوده است بهره‌مند شوند و از آن سو یك پنجم درآمد دیگر ایرانیان را نیز از آن خود سازند.

منبع: yekomrsetam.blogspot.com

من آریایی ام. جهان من ایران است.

من آریایی ام . جهان من ایران است.
پیامبر من کورش بزرگ است .
امامان من داریوش بزرگ،خشایار شا،مازیار،انوشیروان عادل، یزدگرد .
امام زمان من کاوه اهنگر است.
رو حانیون من فردوسی،مولوی ،حافظ و ابن سینا.
کتاب مقدس من شاهنامه است .
اصول و فروع دین من لوح حقوق بشر کورش بزرگ است.
عاشورای من قادسیه است.
شهدای من رستم فرخزاد و بابک خرمدین است.
پرچم من درفش کاویانی است.
بهشت من ازادی است.
عید من مهرگان و نوروز است. محراب من دل است. دین من عشق است.
درود بر همه میهن دوستان در هر کجای جهان هستند.

ایرانی را واداشتند تا ....

امروز اگر دو ایرانی بخواهند به فارسی سخن بگویند و یا بنویسند و یا به جای سلام علیکم واژه زیبای درود را به کار ببرند٬ ناگهان چشمها گرد میشود و چشمکها آغاز میگردد که اینان از کدامین ستاره دورافتاده آسمان به زمین افتاده اند که چنین سخن میگویند٬ زیرا:

- ایرانی را وادشته اند تا نام تازیان را بر خود بگذارد و با افزودن چند پیشوند ننگین و شرم آور که تا ژرفنای روا ن و جان ما را به درد میاورد٬ همچون غلام٬ عبد٬ بنده٬ چاکر .... و گاهی کلب به این نامها خود را و فرزندان خود را سرفراز بداند.

- ایرانی را واداشتند تا در زادروزهای من درآوردی تازیان شادمانی و چراغان نماید.

- ایرانی را واداشتند تا در مرگ روز تازیان همچون دیوانه ها بر سر و کله بکوبد و سینه بدراند و آه و ناله و زاری نماید و های های اشک بریزد٬ چرا که یک تازی در چهارده سده پیش به دست یک تازی دیگر کشته شده که ستیزشان هم بر سر یک زن به نام ارینب بوده است که نخست نامزد یزید میشود و چون حسین او را گمراه میکند و با گول زدن سوی خود میکشد٬ بدینگونه کینه جویی یزید برانگیخته میشود و حسین خود را بر سر این به کشتن میدهد.

- ایرانی را واداشتند تا از مرده های تازیان که در زندگی نتوانستند جلوی کشته شدن خود و خانوداه و یا بیماری و بدبختی و بیچاره گی هایشان را بگیرند برای خود تندرستی٬ کامیابی٬ خوشبختی٬ دیرزیوی و بهروزی ..... آرزو و درخواست نماید.

- ایرانی را واداشتند تا برای مشتی تازی بیابانی من درآوردی٬ گنبد و بارگاه بسازد٬ گل و سبزه بکارد٬ آیینه کاری نماید و دیگر یادی از ایران و بزرگان و سرفرازان٬ دلاوران ایران پرست و فرهنگ پر فروغ خود نکند.

- امروز سراسر کشورمان گور مشتی تازی و تازی زاده است. به هر گوشه ای پای بگذاری٬ گور یک تازی من درآوردی به چشم میخورد. دیگر هیچ نشانی از بزرگان و سرداران و جوانمری که در راه و برای ایرانی و ایران گام برداشته اند و جان باختند و یا جانبازی ها نمودند و شکوه و سربلندی افریدند٬ نیست. آرامگاه کوروش بزرگ٬ نماد مردمی که نخستین پایه گذار آزادی بود٬ که امروز باختر خود را سرفراز آن میداند و زیر پوشش آن به کشورهای جهان سوم٬ دست درازی میکند٬ باید در بیابانها رها شده باشد و برای تازیان گنبد و بارگاه ساخته شود و هزینه ها برای آیینه کاری و طلاکاری بکار رود و سپس گروهی نادان و گمراه به دور آنها بچرخند و درخواست آمرزش یا خوشبختی نمایند. از سلمان فارسی٬ که به تازیان در کشتار و قتل عام ایرانیان کمک کرد با شکوه و افتخار یاد میشه ولی نامی از رستم فرخزاد نیست٬ یکی به مهاجمین کمک کرد و دیگری جان خود را در راه دفاع از ایران از دست داد.

- ایرانی را واداشتند که برای برآورده شدن آرزوها و آرمانهایش٬ سفره عباس و تقی و نقی بیندازد و نیازهای خود را خواستار شود.

- ایرانی را واداشتند تا شبانه روز نام تازیان را بر زبان آورده و به آنها سوگند یاد نماید و از آنها با زاری و لابه٬یاری بخواهد.

- ایرانی را واداشتند تا بزرگترین و ارزشمندترین و درخشانترین نشان کشورش را نام ذوالفقار دهد. به سخنی دیگر شمشیر خون آلود یک تبهکار که با آن گردن سدها تن بریده است٬ نشان کشور باستانی و سرشار از مهر و مهرورزی و پندار و گفتار و کردار نیک گردد که ما به آانها سرافرازیم نه به شمشیر دو لبه و پر از خون علی.

- ایرانی را واداشتند تا پیش از زادن و تا پس از مرگ٬ اندیشه تازی و گفتار تازی و رفتار تازی همراهش باشد. اگر زاده شد٬ در گوشش تازی بخوانند و اذان بگویند. اگر همسر برگزید و به واژهای زشت تازی نکاح دست همسرش را در دست او بگذارند.

- اگر مرد با زبان و اندیشه تازی بسراغش بیایند و فرمانهای الله(بت بزرگ تازیان) را که درباره زن بازیها و چاپیدن ها و کشتار و دست و پا بریدنها در آرماگاهش بخوانند.

- ایرانی را واداشتند تا در خنیاگری هم نام تازیان را برگزیند و گوشه ای از دستگاه سه گاه را حاجی حسینی و گوشه ای از شور را حاجیانی بنامد.

- ایرانی را واداشتند که رنگ سفید نشانه خانواده بنی امیه و رنگ سبز٬ نشانه خانواده بنی هاشم که تهی دست بودند و زنانش در مکه روسپیگری میکردند٬ نشان پرچم ایران زمین شود و هم چنین شمشیر سر کج تازیان به دست شیر ایرانی داده شود وآنگاه ایرانی خود را سرفراز به این رنگها و شمشیر بداند.

- ایرانی را واداشتند تا برای جانباختگان را ایران زمین٬ واژه بیمایه و زشت شهید را به کار گیرد٬ آغاز نامه را به نام الله و پایان آنرا به نام گروهی از تازیان آلوده سازد٬ در عروسی انشاالله مبارک باد بگوید و سوگندش را بر قرآن یاد کند.

- ایرانی را واداشتند که در زورخانه٬ جایگاه رادمردان و نیکان٬ نام علی را به کار گیرند و از او یاری بخواهند٬ بر در و دیوار خانه و دکان و جایگاه کار و دفتر .....٬ آیه های قرآن و گفته های دروغین علی٬ حسن٬ حسین و محمد ..... را بنویسند.

- ایرانی را واداشتند که دستبند٬ گردنبند ..... به نام تازیان بسازد و با گردنفرازی به خود بیاویزد و یا همراه داشته باشد.

برای گول زدن و گمراه کردن ایرانی به دروغ گفته اند و میگویند:

- شهربانو دختر یزدگرد سوم همسر حسین است تا بدینگونه مهر او را بر دل ایرانیان بنشانند.

- به دنباله این دروغ که میگویند٬ شاهزاده علی اکبر تا بدینگونه او را پسر شهربانو به شمار آرند و نشان دهند که او ایرانی است.

- علی هوادار ایران و ایرانی بوده است که درست وارون این گفتار٬ علی بارها به ایران لشکر فرستاد و مردم نیشابور و فارس را به دم شمشیر داد و کشتار کرد که در کشتار مردم نیشابور دو پسرش حسن و حسین نیز فرماندهی داشتند.

- موسی الرضا برای رهایی ایرانیان به خراسان آمد و جانشینی مامون را پذیرفت.

- مهدی از ایران زمین سر برخواهد خواست.

- همه امامهای شیعیان زنان ایرانی داشته اند.

یا بهتر است چنین بگویم:
از ما شادی و کامکاری را که در آیین ماست٬ گرفته اند و غم و ناله زاری را که اهریمنی است به ما داده اند٬
میهن پرستی را گرفته اند و بیگانه پرستی و تازی پرستی را به ما داده اند٬
فر و شکوه را گرفته اند و سرشکستگی و خواری و پستی را به ما داده اند٬
فرهنگ پر فروغمان را گرفته اند و فرهنگ بیابانی را به ما داده اند٬
آیین اهورایی و والایمان را گرفته اند و کیش کشتار و چاپیدن و ستم و بیدادگری را به داده اند٬
سروری را از ما گرفته اند و بردگی و بندگی را به ما داده اند٬
راستی و درستی را گرفته اند و نیرنگ و دغلکاری را به ما داده اند٬
دانش و بینش را از ما گرفته اند و یاوه گویی و خرافه گویی و خرافه پرستی را به ما داده اند٬
پیشرفت را گرفته و واپسگرایی را جانشین آن کرده اند٬

سرانجام: پندار نیک٬ گفتار نیک٬ کردار نیک را گرفتند به جای آنها: پندار بد٬ گفتار بد٬ کردار بد را آوردند و ایرانی را آلوده نمودند.

بازده و ره آورد همه اینها جز این نیست که ایرانی دیگر با هوییت اصلی خود کاملا بیگانه شده و سر در گم هر روز بدنبال کسی یا چیزی جدید است تا بدین وسیله روزهای روشن گذشته را از نو بیابد.

منبع: yekomrsetam.blogspot.com

چند جمله از ولتر

1ـ  اگر قومی به تفکر آغاز کرد، نمی توان اورا متوقف ساخت.

2ـ دین مسیح باید یک دین الهی باشد، زیرا علیرغم اباطیل وخرافاتی که دارد 1700 سال دوام آورده است.

3ـ نخستین روحانی نخستین حقه بازی بود که با نخستین ابله ملاقات کرد.

4ـ مردی به من می گوید: به آنچه من می کنم ایمان داشته باش ورنه گرفتارغضب الهی خواهی شد.... مثل این است که بگوید: به آنچه می گویم ایمان داشته باش ورنه ترا به قتل خواهم رساند.

5ـ هیچ چیز مانند تربیت آزاد کننده نیست.

پیام فلسفی خیام


سلام به تمام آزاد اندیشان
این پست را تقدیم می کنم به تمام دوستداران ادبیات فارسی بخصوص دوستداران رباعیات خیام.
این کتاب با نام "پیام خیام؛صوفیگری؛فلسفه انسانی"، نوشته آقای دکتر احمد ایرانی است که برای شما قرار داده ام.
در این کتاب آقای ایرانی سعی در این دارد که با توجه به انتشار اشعار بسیار زیادی با نام خیام، خواننده با تفکرات خیام آشنایی پیدا کند و اشعار واقعی را از لابه لای این «آش درهم جوش» تشخیص دهد.
البته باید پیشاپیش از کیفیت بد اسکن شده این کتاب عذر خواهی کنم.
خب این هم لینک دانلود کتاب:
http://www.4shared.com/document/Ps0A5nty/Ahmad_Irani-payame_falsafi_Kha.html

رباعیات خیام

رباعیات خیام آینه ی روح حکیم فکوری است که به راز هستی اندیشیده و دچار حیرت شده است.
برگرفته شده از کتاب "پیام فلسفی خیام" نوشته دکتر احمد ایرانی

انسان در جهان هستی

در فلسفه های ماتریالیسم، اکزیستان سیالیسم و به ویژه اومانیسم، انسان در جهان هستی جایگاه ویژه ای ندارد؛ هدف از آفرینش هستی، خلقت نوع انسان نبوده است؛ در کل جهان هستی نه «گرداننده ای» هست و نه نقشه و غایتی؛ انسان جز در برابر خود و همنوع خود مسول یا پاسخگوی «نیرویی» دیگر نیست؛ با مرگ انسان، تن او دگرگون می شود و هرگز بازگشتی بصورت پیشین امکان پذیر نخواهد بود.
برگرفته شده از کتاب "پیام فلسفی خیام" نوشته دکتر احمد ایرانی

اصالت انسان

ارجمندترین و بنیادی ترین ویژگی فلسفه اصالت انسان (اومانیسم) انکار آشکار تمامی «اندیشه های آن جهانی» یا رد کامل باورهای دینی و مذهبی با تکیه بر کشف های علمی و ارمغان های فلسفه و حکمت تاریخ نوع انسان است. در این فلسفه، آزادی و خوشبختی نوع انسان بزرگترین اصل زندگانی و ارجمندترین هدف نهایی پیروان آن، رهایی انسان از زندان دین هایی است که بخش بسیار بزرگی از آنها چیزی جز خرافات، موهومات و پندارهای بی بنیاد دوران کودکی انسان نیست.
برگرفته شده از کتاب "پیام فلسفی خیام" نوشته دکتر احمد ایرانی

خردگرایی چیست؟


ساده ترین تعریف خردگرایی (Rationalism) پذیرش اصالت خرد برای کسب شناخت (معرفت) است. خردگرایی معمولا در مقابل دین خویی یعنی پذیرش ایمان، وحی و مفاهیم دینی یا عرفانی بعنوان منابع کسب معرفت و دانش مطرح می شود.
خردگرایی یک نظام فکری است، یعنی چگونه اندیشیدن را به انسان می آموزد. خردگرایی همچنین در قیاس با تجربه گرایی (Empiricism) مطرح می شود که مفهوم آن پذیرش تجربه بعنوان مهمترین منبع کسب معرفت است، هرچند تجربه گرایی و خردگرایی قابل جمع شدن با یکدیگر هستند، بدین مفهوم که یک شخص می تواند هم تجربه گرا باشد هم خردگرا.
پذیرفتن خردگرایی برابر است با عدم پذیرش حقایق بصورت مطلق. فرد خردگرا همواره احتمال خطا را در اندیشه اش می دهد و خود را بطور صد در صد متعلق به یک مکتب فکری نمی داند، بلکه عاقلانه ترین و منطقی ترین مکاتب فکری را در زمان خودش انتخاب می کند و نسبت به افکارش تفکر انتقادی (Critical Thinking) دارد، یعنی با موشکافی با مسائل روبرو می شود و از توجیه و فرار از تناقضات و خطاهای اندیشه اش دوری می جوید.
فرد خردگرا درستی و راستی مفاهیم را تنها با استناد به قوه عقلانیت می سنجد و تنها مفاهیمی را می پذیرد که از فیلتر خرد با موفقیت خارج شوند. فرد خردگرا هیچ مفهوم غیر عقلایی را بعنوان حقیقت قبول نخواهد کرد. خردگرا حتی به خود خردگرایی نیز با دیده خردگرایی می نگرد یعنی درصورتی که طرز تفکر و نظام فکری عاقلانه تری از خردگرایی دریابد خردگرایی را نیز کنار خواهد گذاشت و به آن نظام فکری خواهد پیوست. خردگرایان همان روش علمی رسیدن به حقایق را که مبتنی بر اصول دقیق خردمندانه است و در آن تعصبی وجود ندارد در حوضه تفکرات خود استفاده می کنند.
انسان خردگرا لزوما انسانی بیخدا نیست، یک دین دار نیز درصورتیکه مفاهیم سازگار با خرد را قبول کند و مفاهیم ناسازگار با خرد خویش را رد کند خردگرا است، اما چنین شخصی هرگز نمی تواند مسلمان باشد. برخی از اسلامگرایان ادعا می کنند که آنها نیز خردگرا هستند زیرا ابتدا اصول دین را با خرد خویش قبول می کنند و بعد دین را دنبال می کنند. گذشته از اینکه این حرف آنها در تناقض با مسئله ارتداد است، حتی اگر اینکار نیز توسط اسلامگرایان واقعا انجام گردد، نمی توان آنها را خردگرا نامید زیرا خردگرا در هر زمان خردگرا است، نتنها در پذیرش اصول، در نقطه مقابل اسلامگرا ادعا می کند که در بررسی اصول دینش خردگرایانه عمل می کند و بعد از آن دینخویی "پذیرش مفاهیم دینی مبتنی بر ایمان" را پیش می گیرد.
خردگرایی مفهوم جدیدی نیست، در  تمام نقاط دنیا و در تمام طول تاریخ می توان خردگرایانی را یافت، یا حداقل افرادی را یافت که خردگرایانه عمل کرده اند، مثلا منقول است که پیامبر اسلام در مقابل ابوجهل (نام اصلی وی ابوحکیمه "پدر دانش" بوده است و پیامبر او را با نام گذاری "پدر نادانی" خواند) ادعای به معراج کردن کرد.
ابوجهل به او گفت که یک پای خود را بلند کن و او اینکار را کرد. ابوجهل به او گفت حال پای دیگر خود را بلند کن و پیامبر نتوانست هردو پایش را بلند کند. ابوجهل به او گفت حال که تو نمی توانی دو پایت را بلند کنی چگونه می توانی به معراج رفته باشی؟ این برخورد ابوجهل یک برخورد خردگرایانه بود و در نقطه مقابل برخورد افرادی مانند علی بن ابی طالب که حرفهای محمد را بدون نقد و بررسی هضم می کرد و حاضر بود برای محمد آدم بکشد و حتی در راهش کشته شود برخوردی کاملا دین خویانه و ضد خردگرایی. همچنین برخورد شیطان با خداوند در اسطوره های سامی از همین قرار است، شیطان استدلال می کند و می گوید من برای چه باید به انسان سجده کنم؟ من از انسان برتر هستم و انسان موجودی پست است، در حالیکه  فرشته ها  همگی گوسفندوار به فرمان الله عمل کردند.
تنها ماهی های مرده هستند که با مسیر آب حرکت می کنند.
تفاوت اصلی میان دین خویان و خردگرایان در این است که دین خویان بدون چون و چرا و تفکر انتقادی و موشکافانه مفاهیم دینیشان را قبول می کنند، مثلا اگر در اسلام گفته شده است که یک مرد حق ازدواج با 4 زن را دارد، آنها این حرف را گوسفندوار قبول می کنند و پرسش نمی کنند که چرا 4 و نه 5؟ فرق میان داشتن 4 زن و 5 زن چیست که ما باید آنرا قبول کنیم. اما خردگرا برخوردی نقادانه با چنین مسائلی دارد.
شایسته است در باب خردگرایی از برترد راسل منطق دان بزرگ تاریخ بعد از ارسطو نام برد و جمله ای که او گفته است را جمله ای که خردگرایی را در خود خلاصه کرده است دانست. برترد راسل گفته است، "من حاضر نیستم برای عقایدم کشته شوم، زیرا ممکن است عقاید من اشتباه باشند"، این با ظن نگاه کردن به مسائل و خردمندانه عمل کردن شیوه خردگرایان است و در مقابل دین خویان وجود دارند که به مفاهیم دینی خود یقین دارند و بر اساس آنها آدم می کشند و خود را می کشند. حال آنکه تفکرات دینی هزاران بار بی پایه و اساس تر و اسطوره ای تر و نابخردانه تر از تفکرات خردگرایان است.
منبع: www.zandiq.com

بوف کور - صادق هدایت

با سلام به همه دوستان
امروز یه فایل pdf براتون آپلود کردم که تقدیم می کنم به تمام دوستداران صادق هدایت
در ضمن این کتاب بصورت تایپ شده می باشد نه بصورت اسکن شده.

لینک دانلود :
http://www.4shared.com/document/uH0Mzp4W/Sadegh_Hedayat_-_Boofe_Koor_ww.html

منبع:
www.golshan.com

مجموعه ای فوق العاده کامل از سهراب سپهری


با سلام به همه دوستان
امروز برای دوستداران سهراب سپهری یک فایل فوق العاده کامل آماده کردم که می توانید از آن روی گوشی موبایلتون استفاده کنید.
پسوند این فایل jar می باشد که روی اکثر گوشی ها با مدل های مختلف با صفحه نمایشهای متفاوت و نیز گوشی های لمسی سازگار است.

این مجموعه شامل:
زندگینامه
هشت کتاب شعر سهراب
اطاق آبی
خاطرات سهراب
نامه های سهراب
در سوگ سهراب
سهراب از نگاه دیگران
.....

توجه1: بعد از نصب این فایل روی گوشیتان و باز کردن آن، باید ابتدا آن را فعال کنید که هزینه آن فقط برابر هزینه ارسال یک sms است. حال با خیال آسوده از آن استفاده کنید.

توجه2: بعد از بازکردن مجدد این برنامه اگر باز از شما خواست تا برنامه را فعال کنید، این کار را انجام ندهید و گزینه خیر را بزنید.

لینک دانلود با حجم  510 KB
http://www.4shared.com/file/13IMxdMW/Sohrab_wwwnihilmihanblogcom.html

متن منشور حقوق بشر اعلام شده بوسیله کوروش بزرگ

برای دانلود کامل نوشته های این منشور به زبان فارسی می توانید آن را از لینک زیر دانلود کنید (حجم فایل 57KB می باشد):

http://www.4shared.com/document/7Y797tS5/manshoor_nihilmihanblogcom.html

فروهر نماد پایدار ایرانیان

نیاكان ما از چند هزار سال پیش دریافته بودند كه هر انسان زنده از تن، جان، روان، وجدان و فروهر (Fravahr) سرشته شده كه پویندگی و بالندگی انسان از كوشش و جوشش آن‌هاست.

فروهر از دو واژه‌ی “فره” به معنی جلو، پیش و “وهر” یا ورتی به معنی برنده و كشنده درست شده است و شاید بتوان گفت از نظر زندگی، فروهر بزرگترین و باارزش‌ترین جزء وجود انسان است ، چون پرتوی از هستی بی‌پایان اهورامزداست كه انسان را به‌سوی رسایی رهنما می‌شود و وظیفه‌ی پیش‌بری و فرابری، برای انسان به برترین پایه‌ی هستی را داراست. و پس از مرگ با همان پاكی و درستی به اصل خود (اهورامزدا) می‌پیوندد.

امروزه نگاره‌ی زیر بین زرتشتیان نمایانگر شكل فروهر است و به‌عنوان نشانواره‌ی دین زرتشتی به‌كار می‌رود. این نگاره، گذشته‌ی چندین هزارساله داشته و شبیه آن در جاهای دیگر و نزد قوم‌های دیگری دیده شده است ولی شكل كنونی آن در كتیبه‌های هخامنشی بالای سر پادشاهان دیده می‌شود.



تصویر فروهر

هر پاره‌ای از نگاره‌ی فروهر یادآور اهمیت و مسولیت فروهر در زندگی است:

1-      سر: سر فروهر به‌صورت مردی سالخورده است تا با دیدن آن به‌یاد آوریم كه فروهر مانند بزرگان و افراد مسن ما را راهنمایی می‌كند.

2-      دست‌ها: دست‌های فروهر به‌طرف بالاست به‌خاطر آنكه همیشه به اهورامزدا توجه داشته باشیم.

 در دست فروهر حلقه‌ای وجود دارد كه آن‌را نشانه‌ی احترام به عهد و پیمان می‌دانند.

3-   بال‌ها: بال‌های فروهر باز است. چون با دیدن بال‌های باز، ذهن انسان متوجه پرواز و پیشرفت شده و از دیدن این دو بال باز فورا به یاد می‌آورد كه فروهر او را به‌سوی پیشرفت و سربلندی راهنمایی می‌كند.

همچنین هر بال خود دارای سه بخش است كه نشانه‌ی اندیشه‌نیك، گفتار نیك و كردار نیك بوده و با دیدن این سه بخش آگاه می‌شویم كه هرگونه پیشرفتی باید از راه درست یعنی به‌وسیله‌ی اندیشه و گفتار و كردار نیك انجام شود.

4-   دایره میان شكل: دایره خطی‌ است منحنی كه از هر نقطه‌ی آن شروع كنیم باز به همان نقطه خواهیم رسید. منظور از این دایره در میان فروهر، نشان‌دادن روزگار بی‌پایان است. به این معنی كه هر عمل و كرداری كه در این زندگی (روی دایره) صورت گیرد نتیجه‌ی آن در همین دنیا متوجه انسان است و اثر آن باقی خواهد ماند. (باز به همان نقطه از دایره خواهد رسید). و در جهان دیگر روان از پاداش یا جزای آن برخوردار خواهد شد.

5-   دامن: دامن فروهر از سه قسمت به‌وجود آمده كه نشانه‌ی اندیشه و گفتار و كردار بد است . از مشاهده‌ی این سه بخش درمی‌یابیم كه همواره باید اندیشه و گفتار و كردار بد را به زیر افكنده، پست و زبون سازیم. (همانطور كه دامن در زیر قرار دارد)

6-   دو رشته‌ی آویخته: این دو رشته نشانه‌ی سپنتامینو (مینوی خوب) و انگره‌مینو (مینوی بد) است كه همیشه ممكن است در اندیشه‌ی انسان ظاهر شوند . وظیفه‌ی هر زرتشتی این است كه خوبی را در اندیشه‌ی خود قرار داده و بدی را از آن دور كند (نیك بیندیشد).

منبع: www.irangatha.blogfa.com

آیا حافظ در اواخر عمر خویش نیز مسلمان بود؟


محمد گلندام كه از شاگردان و مریدان حافظ بوده است و تمامی غزلیات وی را، او جمع آوری و نشر داده است ، در مقدمه غزلیات از حافظ به عنوان شهید یاد می كند كه در پی فتوای فقها به قتل رسیده است!!!


در كتاب عرفات العاشقین ، نوشته ی امیرتقی الدین ، می خوانیم:

آنگاه كه ماموران حكومت در پی فتوای فقها و حكم قوه ی قضاییه به خانه ی حافظ حمله نمودند تا وی را بازداشت نموده وبه قتل برسانند، بانوان خانه حافظ ، تمامی آثار و نوشته های وی را در چاه ریختند تا به دست ماموران نیفتد.
شمس الدین محمد حافظ شیرازی كه در كودكی قرآن را حفظ نموده بود ، لقب حافظ را مثل ده ها شخص دانستند و در این سن و سال تمامی قرآن را از بر می خواندند و به دیگران آموزش می دادند. حافظ در كودكی علاوه بر حفظ و آموزش قرآن ، در یك نانوا یی نیز كار می كرد و به كار خمیر گیری مشغول بود. حافظ از همان نوجوانی به عنوان رند شیراز معروف شد. و این به خاطر زیركی و باهوشی وی بود. رند در لغت به معنای زیرك، هوشیار ، آگاه به اسرار و واقف به علوم بسیار ، می باشد و نیز به كسی می گویند كه درونش پاك تر از ظاهرش باشد.

چنانچه برخی از مورخین نوشته اند و از غزلیات حافظ برداشت می شود ،حافظ در نوجوانی عاشق دختری به نام (( شاخ نبات )) می شود كه دختر پیش نماز محل بوده است. و در همین هنگامه عاشقی ، ذوق و شوق حافظ به غزل سرایی رشد می كند. ولی شوربختانه ملای محل ، دختر خود را عروس می كند. و حافظ در عشق نوجوانی خود شكست می خورد. از سویی دیگر استقبال مردم و خردمندان از غزلیات حافظ در سراسر جهان پارس زبان آن دوران از هند تا ایران و عراق موجب بروز حسادت ملا ها و فقها علیه حافظ می شود. و آنها را به جایی می كشاند تا از هر بیت و غزل ا و سندی بیابند برای محكوم كردن و تكفیر رند شیراز.

از سویی دیگر حافظ نیز بیش از پیش به نادانی، تزویر و بی مایه بودن افكار فقها پی میبرد و كم كم از آنها و اندیشه های آنها جدا می شود و در غزلیات خود به افشای آنها می پرداخت:

دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی
من نه آنم كه دگر گوش به تزویر كنم

حافظا می خور و رندی كن و خوش باش ولی
دام تزویر نكن چون دگران قرآن را

همانطور كه حافظ آرام آرام از افكار و عقاید فقها ی دوران خود جدا و دور می شد ، به سوی یك اندیشه ی جایگزین نیز نزدیك میشود ، و در سروده های خود اعتراف می كند كه در ابتدا از حقایق آگاه نبوده است تا اینكه در پی آشنایی با اندیشه های دیگر در معنی بر او گشوده می شود:

اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود
در مكتب غم تو چنین نكته دان شدم

آن روز بر دلم در معنی گشوده شد
كز ساكنان درگه (( پیر مغان)) شدم

در پی توطئه های ملایان ، بارها و بارها حافظ از شیراز رانده شد و او را تبعید نمودند:

گر ازین منزل غربت بسوی خانه روم
دگر آنجا كه روم عاقل و فرزانه روم

اما پس از بازگشت از تبعید ، باز اعترافات رند شیراز در غزل های وی متبلور میشود:

گر مسلمانی از این است كه حافظ دارد
وای اگراز پس امروز بود فردایی

(( مغ)) در لغت به انسان اوستایی ، و یا پیشوای آیین اوستا گفته می شود و پیر مغان به زرتشت نخستین و یا بزرگترین پیشوای آیین اوستا اطلاق می شود. حافظ در هنگامه ی پایانی عمر خود، بسیار به این مسئله كشیده می شود و در غزلیات بسیاری وفاداری خود را به پیر مغان و (( آیین مهر )) اعلام می كند:

جام می ، گیرم و از اهل ریا دور شوم
یعنی ازاهل جهان پاك دلی بگزینم

بر دلم گرد ستم هاست خدایا مپسند
كه مكدر شود آیینه ی (( مهر آیینم))

در این ابیات حافظ صریحا اعتراف می كند كه آیین ودین ا و میترایی یا همان آیین مهر است.

و اما اسناد میترایی بودن رند شیراز و پیرو (( آیین اوستا = پیر مغان )) بودن وی در لابه لای غزلیات او با صراحتی ویژه به چشم می خورد:

بنده ی پیر خراباتم كه لطفش دائم است
ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست گاه نیست

چل سال پیش رفت كه من لاف می زنم
كز چاكران پیر مغان كمترین منم

منم كه گوشه میخانه خانقاه من است
دعای پیرمغان ورد صبحگاه من است

حافظ جناب پیر مغان جای دولت ست
من ترك خاكبوسی این در نمیكنم

گرمدد خواستم از پیرمغان عیب مكن
شیخ ما گفت كه در صومعه همت نبود
مرید پیرمغانم زمن مرنج ای شیخ
چرا كه وعده توكردی واو بجا آورد
و در جایی دیگر می گوید:

در خرابات مغان نور خدا می بینم
این عجب بین كه چه نوری ز كجا میبینم

از آن به دیر مغانم عزیز می دارند
كه آتشی كه نمیرد همیشه در دل ماست
هرچند آیین اوستا یكی از چهار دینی ست كه قرآن مجبور به پذیرش آن گشته و پیروان این چهار آیین در ممالك اسلامی می بایست امنیت می داشتند ، اما بخشی از فقها و روحانیون همواره در طول تاریخ ، انسانهای آزاده و فرهیخته ی بسیاری را به جرم كفر و الحاد و ارتداد به قتل رسانده اند. حتی حافظ را كه طبق آیین اوستا خداپرست بوده است ، نیز شامل این اتهامات شده و چون بسیاری دیگر مانند سهروردی ، ابن مقفع ، حلاج و... در پی حكم روحانیون اسلامی به قتل رسیده است.

لعنت به قاتلین تو ای بزرگ مرد پارس!
منبع: www.goftomanedini.com

از شکاکان به اسلام، محمد بن زکریا


شاید ابوبکر محمد بن زکریا رازی (865-925) را بتوان بزرگترین آزاد اندیش تمام دنیای اسلام نامید. وی بزرگترین پزشک دنیای اسلامی و یکی از بزرگترین پزشکان تمام زمانها بوده است. رازی در حدود 200 کتاب در زمینه های بسیار متنوع و مختلف نوشت. بزرگترین اثر پزشکی وی دایره المعارف جامع الکبیر معروف به المعادی است که نوشتن آن در حدود 15 سال طول کشید. مطالعه دفاتر پزشکی ای که رازی نوشته است به خوبی نشان میدهد که  رازی شخصی بسیار آزاد اندیش بوده است و از تعصب و انجماد فکری کاملا بدور بوده است. در این دفاتر رازی بطور دقیق و مشخص بهبود بیمارانش، مشکلات آنها و راه های درمان آنها و نتیجه این درمانها روی بیماران را ثبت کرده است. رازی یکی از اولین رساله ها را در مورد بیماری های واگیردار آبله و سرخک نوشت، که بعد از اختراع دستگاه چاپ در اروپا این رساله ها از اولین کتابهایی بود که ترجمه شد و چاپ شد.
اما چیزی که باعث شد مسلمانان به شدت رازی را تکفیر کنند، دیدگاه های رازی در مورد  ادیان بود. رازی هیچ آمیختگی و همگونی ای را در میان فلسفه و دین نمیدید. در دو کتاب روشنگرانه که یکی از آنها بعدا یکی از معروف ترین کتابهای کفر آمیز آزاد اندیشان اروپایی (سه دغلکار 1) را نیز بطور مستقیم تحت تاثر خود قرار داد، تنفر و ضدیت خود از ادیان مبتنی بر وحی را آشکار کرد. کتاب کفر آمیز رازی "در باب رسالت" از دست مخالفان وی نجات نیافت، اما این روشن است که محور اصلی کتاب ارجحیت استدلال بر وحی و معرفی فلسفه بعنوان تنها راه حقیقت و سعادت بوده است. اما از آثار کفر آمیز رازی، تنها قسمتهایی که یک نویسنده اسماعیلی بر آن نوشته است باقی مانده است، در اینجا دو نظریه بنیادی و جسورانه از این اثر را باز خواهیم گفت.
همه انسانها برابر هستند، و بطور برابری دارای استعداد استدلال شده اند، و نباید استعداد استدلال خویش را در برابر ایمان کور دست کم بگیرند و از دست بدهند. این استدلال است که  انسان را قادر میسازد تا حقایق علمی را مستقیما دریافت دارد. رازی پیامبران را بطور اهانت آمیزی "بزهای ریش بلند" میخواند و میگوید این بزهای ریش بلند هرگز نمیتوانند ادعا کنند که دارای برتری فکری و روحانی خاصی نسبت به بقیه هستند. در ادامه میگوید این بزهای ریش بلند در حالی که مردم را با غرق کردن خود در دروغهایی که از خود تراوش میکنند به اطاعت کور کوران از "گفتار ارباب"  فرا میخوانند؛ ادعا میکنند که با پیامی از طرف خدا آمده اند.
معجزات پیامبران نیرنگهایی هستند که بر حیله گری استوارند، و یا داستانها و روایاتی که از آنها به یاد مانده است مشتی دروغ است. باطل بودن تمام چیزهایی که پیامبران میگویند ااز این حقیقت آشکار میشود که گفتارهایشان با یکدیگر در تضاد است، پیامبری آنچه پیامبر دیگر منع کرده را در حالی که خود را مخزن و انبار حقایق میداند مجاز میگرداند. انجیل تورات را نقض میکند و قرآن انجیل را.  در مورد قرآن بعنوان مثال، که یک مجموعه طبقه بندی شده از "افسانه هایی پوچ و متناقض" است که بطور مضحکی آنرا بی مانند میخوانند و  این در حالی است که در واقع ادبیات و زبان، سبک و این لاف معروف "فصاحتش" از بی عیب و نقص بودن بسیار دور است.
آداب و رسوم، سنت و تنبلی فکری باعث میشود که انسانها رهبران مذهبیشان را کورکورانه دنبال کنند. ادیان اصلی ترین دلیل جنگهای خونینی بوده اند که نوع انسانها را بلا زده کرده است. ادیان همچنین دشمن ثابت قدم تفکر فلسفی و تحقیقات علمی بوده اند. نوشتارها و کتابهای به اصطلاح مقدس بی ارزش هستند و ضرر آنها برای انسانها تاکنون بیشتر از فایده آنها بوده است، در حالی که نوشتارهای قدمایی همچون افلاطون، ارسطو، اقلیدس و بقراط تابحال خدمات بسیار بیشتری را به انسانیت به سمر رسانده است.
کسانی که دور رهبران دینی جمع میشوند یا کم مغز هستند یا زنان و نوجوانان هستند. دین حقایق را خفه میکند و کینه را پرورش میدهد. اگر قرار باشد کتابی درون خودش حقانیت و نتیجه از وحی بودن اش را آشکار سازد، رساله های هندسی، ستاره شناسی، پزشکی و منطق میتوانند این ادعا را خیلی بهتر از قرآن مشخص کنند. این ادعای رازی در مقابل مسلمانان تندرویی مطرح شده است که میگفتند زیبایی و فصاحت قرآن (که رازی آنرا رد کرده است) رسالت محمد و حقانیتش را به ثبوت میرساند.
در فلسفه سیاسی، رازی معتقد بود که اشخاص میتوانند در یک جامعه منظم بدون اینکه در وحشت از قوانین مذهبی ای که پیامبران انسانها را به پیروی از آنها مجبور ساخته اند زندگی کند. مسلما چیزهایی که شریعت اسلامی آنها را منع کرده است، همچون نوشیدن شراب نتوانسته است دردسری برای رازی ایجاد کند و همانطور که رفت، رازی معتقد بود که این فلسفه و استدلالات انسانی است که باعث سعادت و پیشرفت انسانها است نه دین و مذهب.
و بالاخره رازی معتقد به پیشرفت فلسفی و علمی بود. معتقد بود که علوم از نسلی به نسل دیگر پیشرفت میکنند. معتقد بود که اشخاص باید با بینش آزاد و بدون تعصب باشند، و مشاهدات تجربی را تنها به این دلیل که با پیشفرض های قبلی آنان همخوانی ندارد رد نکنند. رازی معتقد بود که کارهای علمی و فلسفی او با  کارها و نظریات انسانهایی از لحاظ علمی برتر از او، در آینده جایگزین خواهد شد.
از آنچه گذشت آشکار است که رازی پرقدرت ترین انتقادات را در دوران میان سالی تاریخ مدرن، چه در اروپا و چه در جهان اسلام بر علیه دین انجام داده است. آثار کفر آمیز او بطور مشخص و دقیق باقی نمانده است اما همین خبر از شرایطی آزاد در جامعه اسلامی "که در جاهای دیگر در آن دوران وجود نداشته است" میدهد.
"گویا نویسنده این متن اصلی این نوشتار از سرانجام رازی که اسلامگرایان به جرم کفر ورزیدن و نفی کردن وحی آنقدر با کتاب خودش بر سرش کوبیدند تا کور شد و اینکه علی رغم آنکه پزشکی میخواست اورا تیمار کند هرگز اجازه نداد وی را مداوا بکنند و میگفت نمیخواهد دنیای اینچنین را بار دیگر ببیند، اطلاع ندارد، و از این روست که به خطا گمان میکند رازی در شرایط آزادی میزیسته است. و نکته عجیب تر این است که نویسنده چطور توانسته است از اینکه از رازی کتاب کفر آمیزی باقی نمانده نتیجه گیری کند که رازی در شرایط آزادی زندگی میکرده است." مترجم
ما معتقدیم رازی از ارزشهایی حمایت میکند که ما نیز آنها را بسیار گرامی میداریم: خردگرایی، شک گرایی در مذهب، اعتقاد به علم، بکار گیری استدلال در حل مسائل انسانی، تجربه گرایی، تعصب نورزیدن و عدم اعتماد کور به سنت ها.
یافتن این ارزشها در تمامی اعصار بسیار دشوار است و این باعث میشود که جایگاه انسانی که در اوایل قرن 10 ام زندگی میکرده است و پایبند به این ارزشها بوده است بسیار والا باشد، و در واقع اگر قرار است جامعه اسلامی به افتخار گذشته خود برگردد، اینها تنها ارزشهایی است که بدانها نیازمندیم.
 
1) نام کتاب به لاتین De Tribus Impostoribus است و ترجمه انگلیسی آن در اینجا  قابل دسترسی است. این کتاب از کتب کلاسیک اروپاست که نویسنده آن مشخص نیست. در آن به بررسی و نقد سه شخصیت دینی یعنی موسی، عیسی و محمد پرداخته میشود.
منبع: www.zandiq.com

رازی و دین ستیزی او

با سلام به همه دوستان خوبم.

در این پست هم یک فایل pdf برای دانلود قرار دادم، که شرحی است از افکار فیلسوف بزرگ رازی.

پیشنهاد می کنم حتما دانلود کنید. چون فایل متنی است حجم فایل بسیار کمه.



پیشگفتار:
حکیم ابوبکر محمد بن زکریای رازی، شیمی‌دان، فیلسوف و بزرگ‌ترین پرشک ایرانی جهان شرق و یکی از پزشکان بزرگ سراسر عصر بشری است. درباره سالروز زایش و مرگ زکریای رازی دیدگاه‌های گوناگونی وجود دارد، ولی معتبرترین بنمایه ای که به این مورد اشاره کرده، کتاب « فهرست کتابهای رازی» ابوریحان بیرونی است که زایش رازی را در شعبان سال ۲۵۱ هجری (۸۶۵ میلادی) در شهر ری و درگذشت وی را در پنجم شعبان ۳۱۳ هجری قمری ثبت کرده است.
شاید بتوان رازی را خردگراترین فرد در تاریخ ایران نامید. او به هیچ عنوان تقلید را نمی پذیرفت و بر همین اساس نظریات برخی از فلاسفه بزرگ را نقد و رد میکرد در صورتی که این فلاسفه نزد متفکران معاصر رازی اعتباری خداگونه داشتند.  در پزشکی هم اهل تقلید و حفظ میراث گذشتگان نبود و این میراث را ابتدا با روش تجربی خود آزمایش میکرد. به خاطر همین روش کار او بود که مهمترین کتابهای پزشکی را در زمان خود و حتی مدتها پس از خود به یادگار گذاشت. زکریای رازی نخستین پزشکی است که پیوسته الکل را در حرفه خود بکار میبرد. رازی کتابی زیر نام «الحاوی» نوشت که در آن به ثبت بیماری‌ها و روش‌های درمانی بکار برده شده در مورد آنها پرداخته است. کتاب الحاوی نزد اروپائیان به عنوان دانشنامه (encyclopedia) پزشکی شناخته میشود. کتاب دیگر رازی درباره سرخک و آبله و معرفی این دو بیماری، در اروپا بسیار تاثیرگذار بود.
مورد دیگری که باعث شهرت رازی شده است، دین ستیزی او است.
لینک دانلود:
http://www.4shared.com/document/lkN7tsXF/Raziwwwnihilmihanblogcom.html
منبع: www.zandiq.com


مجموعه کامل ترانه های اصیل خیام

با سلام به همه دوستان.
در این پست یک فایل pdf برای دانلود قرار دادم، که به شرح زیر است:

ترانه های اصیل خیام
صادق هدایت
گرد آوری و  ویراستاری: دكتر گلمراد مرادی
1382 خورشیدی - 2003 میلادی
چاپ چهارم

پیشنهاد می کنم حتما دانلود کنید (با حجم بسیار کم).



پیش سخن صادق هدایت بر ترانه های خیام نیشابوری

شاید كمتر كتابى در دنیا مانند مجموعه ترانه هاى خیام تحسین شده، مردود و منفور بوده، تحریف شده، بهتان خورده، محكوم گردیده، حلاجى شده، شهرت عمومى و دنیا گیر پیدا كرده و بالاخره ناشناس مانده. اگر همه كتابهائى كه راجع به خیام و رباعیاتش نوشته شده جمع آورى شود تشكیل كتابخانه بزرگى را خواهد داد. ولى كتاب رباعیاتى كه به اسم خیام معروف است و در دسترس همه مى باشد مجموعه اى است كه عموما از هشتاد الى هزار و دویست رباعى كم وبیش دربر دارد‌؛ اما همه ى آنها تقریبا جنگ مغلوطى از افكار مختلف را تشكیل میدهند. حالا اگر یكى از این نسخه هاى رباعیات را از روى تفریح ورق بزنیم و بخوانیم درآن به افكار متضاد، به مضمونهاى گوناگون و به موضوعهاى قدیم و جدید بر مى خوریم؛ بطوریكه اگر یك نفر صد سال عمر كرده باشد و روزى دومرتبه كیش و مسلك و عقیده ى خودرا عوض كرده باشد قادر به گفتن چنین افكارى نخواهد بود. مضمون این رباعیات روى فلسفه و عقاید مختلف است از قبیل:الهى، طبیعى، دهرى، صوفى، خوشبینى، بدبینى، تناسخى، افیونى، بنگى، شهوتپرستى، مادى، مرتاضى، لامذهبى، رندى و قلاشى، خدائى، وافورى . . . . آیا ممكن است یك نفر این همه مراحل و حالات مختلف را پیموده باشد و بالاخره فیلسوف و ریاضى دان و منجم هم باشد؟ پس تكلیف ما در مقابل این آش در هم جوش (شله قلمكار) چیست؟ اگر بشرح حال خیام در كتب قدما هم رجوع بكنیم بهمین اختلاف نظر بر مى خوریم. این اختلافى است كه همیشه در اطراف افكار بزرگ روى میدهد. ولى اشتباه مهم از آنجا ناشى شده كه چنانكه باید خیام شناخته نشده و افسانه هائى كه راجع به او شایع كرده اند این اشكال را در انتخاب رباعیات او تولید كرده است.

لینک دانلود:
http://www.4shared.com/document/Nq9y347i/KHAYAMwwwnihilmihanblogcom.html

سایت منبع:
من این مطلب را از یک سایتی دانلود کردم و در ابتدا قسمت هایی از آن را گلچین کرده و در بلاگم می گذاشتم، ولی متاسفانه سایت منبع را بیاد نمی آورم. اگر کسی اطلاعی از سایت منبع اصلی داره، لطفا در قسمت نظرات آن را ذکر کنه. با تشکر 

ترانه های اصیل خیام 2


گرد آوری و  ویراستاری: دكتر گلمراد مرادی
***************************
گر من ز می مغانه مستم، هستم ،
گر كافر و گبر و بت پرستم، هستم ،
هر طایفه ای بمن گمانی دارد ،
من زان خودم، چنانكه هستم هستم .
***************************
چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست ،
چون هست زهرچه هست نقصان و شكست ،
انگار كه هست ، هرچه در عالم نیست ،
پندار كه نیست ، هرچه در عالم هست .

***************************

ای آنكه نتیجه چهار و هفتی ،
وز هفت و چهار دایم اندر تفتی ،
می خور كه هزار باره بیشت گفتم :
باز آمدنت نیست، چو رفتی رفتی .

***************************

نیكی و بدی كه در نهاد بشر است ،
شادی و غمی كه در قضا و قدر است ،
با چرخ مكن حواله كاندر ره عقل ،
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است .

***************************
امروز كه نوبت جوانی من است ،
می نوشم از آنكه كامرانی من است ؛
عیبم مكنید. گرچه تلخ خوش است ،
تلخ است، از آنكه زندگانی من است .
***************************
گر آمدنم بمن بدی، نامدمی .
ور نیز شدن بمن بدی، كی شدمی ؟
به زان نبدی كه اندرین دیر خراب ،
نه آمدمی، نه شدمی، نه بدمی .
***************************

ترانه های اصیل خیام 1


گرد آوری و  ویراستاری: دكتر گلمراد مرادی
***************************
آنانكه ز پیش رفته اند ای ساقی ،
در خاك غرور خفته اند ای ساقی ،
رو باده خور و حقیقت از من بشنو :
باد است هر آنچه گفته اند ای ساقی .
***************************
تا چند زنم بروی دریاها خشت ،
بیزار شدم ز بت پرستان و كنشت ؛
خیام كه گفت دوزخی خواهد بود ؟
كه رفت بدوزخ و كه آمد ز بهشت ؟
***************************
ای دل تو به ادراك معما نرسی ،
در نكته ی زیر كان دانا نرسی ؛
اینجا ز می و جام بهشتی میساز ،
كانجا كه بهشت است رسی یا نرسی !
***************************
از آمدنم نبود گردون را سود ،
وز رفتن من جاه و جلالش نفزود ؛
وز هیچكسی نیز دو گوشم نشنود ،
كاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود !
***************************
آورد به اظطرارم اول بوجود ،
جز حیرتم از حیات چیزی نفزود ،
رفتیم به اكراه و ندانیم چه بود
زین آمدن و بودن و رفتن مقصود ؟
***************************

گفته ای از سنکا

افراد عامی مذهب را واقعی، خردمندان آن را خرافی و فرمانروایان آن را مفید می دانند.

سنکا

سروده ای از گاتها


سرود سوم
1/30
اینک سخن می دارم،
برای شما ای خواستاران،
و برای شما ای دانایان،
از دو نهادۀ بزرگ.
و می ستایم،
اهورا و اندیشه نیک را،
و دانش نیک و آیین راستی را،
تا فروغ و روشنایی را در یابید،
و به رسایی و شادمانی برسید.
2/30
پس،
بهترین گفته ها را به گوش بشنوید،
و با اندیشه روشن بنگرید،
و هر یک از شما برای خویشتن،
از این دو راه یکی را برگزینید،
و پیش از رویدادِ بزرگ،
هر یک بدرستی آگاه شوید،
و این آیین را بیاموزید و بگسترانید.
3/30
اینک،
آن دو مینوی همزاد که در آغاز،
در اندیشه و انگار پدیدار شدند،
یکی نیکی را می نماید و آن دیگری بدی را،
و از این دو
دانا راستی و درستی را بر می گزیند و نه نادان.

ویدیویی از نیچه

با سلام به همه دوستان.
در این پست یک فایل تصویری از آخرین روزهای این فیلسوف بزرگ برای دانلود قرار دادم.
فرمت فایل mp4 با حجم 3MB با کیفیت مطلوب می باشد.

لینک دانلود:
http://www.4shared.com/video/5Lb3JGxe/nietzsche_nihilmihanblogcom.html

صــد سخن کوتاه از بزرگان

صد سخن کوتاه عبرت اموز و نصیحت مانند ، از شخصیت هایی چون :

1- شکسپیر
2- نیچه
3- گوته
4- مارکز
5- داستایوسکی
6- فرانکلین
7- رابینز
8- چارلز دیکنز
9- مارک تواین
10- چخوف
11- تولستوی
12- سقراط
13- ناپلئون
14- ریچارد باخ
15- افلاطون
16- ویکتور هوگو
17- سارتر
و خیلی های دیگر

لینک دانلود:
http://www.4shared.com/document/gpm1pZgV/Sad_Sokhan_nihilmihanblogcom.html

خدا مرده است


آیا داستان آن دیوانه را شنیده ای؟ که در ساعات روشنی پگاه فانوسی بر افروخت و به شتاب به سوی بازار رفت؟ لاینقطع فریاد میکشید: "من خدا را میجویم! من خدا را میجویم!" و چون آنان که احاطه اش کرده بودند هیچیک به خدا باور نداشتند سخنش خنده بسیاری را باعث شد . هیچکس او را به جد نگرفت. (یکی گفت:) "شاید که (خدا) به سفر اقیانوسها رفته است. " (دیگری گفت:) "شاید که (خدا) همچون کودکی خرد راهش را گم کرده است؟" (یکی دیگر گفت:)"شاید (خدا) از ما بیخدایان ترسیده است؟" همینگونه خنده بسیاری بر او زده شد.
دیوانه نا امید فانوسش را به زمین زد و فریاد کشید:" خدا مرده است. ما او را کشته ایم. من و شما!"
در اینجا دیوانه سکوت کرد و به شنوندگانش نگریست, آنان نیز خاموش بودند و در شگفتی به او مینگریستند. تا انکه او ادامه داد:"من بسیار زود آمده ام." و سپس گفت: "زمانه من هنوز نرسیده است. این واقعه بزرگ هنوز در میان راه خود است. هنوز در حال پرسه زدن است. هنوز به گوشهای مردم نرسیده است. رعد و برق و توفان نیازمند زمانند. نور ستارگان نیازمند زمان است. کارهایی که به انجام رسیده اند برای آنکه دیده و شنیده شوند نیازمند زمانند. این کار (کشتن خدا)هنوز از دورترین ستارگان به مردم دورترست. با اینهمه آنها خود این کار را انجام داده اند!!"

جملات بالا در کتاب "دانش شادان" نخستین باریست که "فریدریش نیچه" گزین گویه معروفش "خدا مرده است" را بیان میدارد. این جمله شاید پس از جمله "می اندیشم پس هستم" دکارت مشهورترین جمله در فلسفه باشد. ولی اگر در درجه شهرت رقیبی برای این جمله وجود داشته باشد در "بد تفسیر شدن" این جمله بیگمان مقام نخست را در فلسفه دارد.
در این نوشته قصد دارم که شرح کافی از این جمله و تفسیر آن و شرایطی که این جمله در آن گفته شد را عرضه دارم.
بسیاری به اشتباه بر این باورند که در این گفته نیچه میخواهد بگوید که "خدایی وجود ندارد و گویی ما این حقیقت را تا کنون در نیافته بودیم."
این تفسیر به دلیلی واضح نمیتواند درست باشد: وقتی نیچه میگوید : "خدا مرده است" به طور ضمنی نتیجه میشود که از نظر او خداوند زمانی زنده بوده است. پس از نظر او دست کم زمانی خدایی وجود داشته است. ولی اگر نیچه براستی از خدایی سخن بگوید باید باور داشته باشد که این خدا (به عنوان موجودی کامل و لایتناهی و قادر متعال و ...) نمیمیرد.
برای درک این جمله باید که به اوضاع اروپا آن هنگام که نیچه در آن میزیست نظر بیفکنیم. زمانه نیچه دوره یکی از سریعترین پیشرفتهای علمی در تاریخ اروپا بود. از میان همه به ویژه "داروین" با "تئوری تکامل" بر آمده بود و توانسته بود به پرسشهای بسیاری درباره انسان و سرشت او پاسخ گوید: پرسشهایی که تا پیش از آن بشر تنها میتوانست در برابر آنها بگوید "خدا میداند" یا "این از قدرتهای خدا است و اسرارش نزد خداست."
اکنون داروین میتوانست با نظریه اش بسا برهانهای خدا شناسی از قبیل برهان نظم و ... را به زیر سئوال ببرد (هر چند که پیش از او هم در فلسفه این براهین بوسیله فلاسفه ای نظیر هیوم رد شده بود, ولی سلاح داروین سلاحی علمی بود) گذشته از همه اینها داروین نشان داد که "انسان" چنانکه ادیان ادعا دارند فرق اساسی با حیوانات ندارد و گفتن اینکه "انسان اشرف مخلوقات است" گزافه گویی ای بیش نیست. پیش از آن ثابت شده بود که زمین, بر خلاف ادعای ادیان, که دوست دارند جایگاه هبوط انسان این اشرف مخلوقات را مقدس و در مرکز جهان نشان دهند. به هیچوجه مرکزیت ندارد. این کشف به همراه کشف داروین ضربه بزرگی شد بر پیکر خدا باوری.
کشف داروین از همه مهمتر نشان داد که این ساختار هستی آنگونه که هست و چنانکه ادیان ادعا میکنند چندان سزاوار تحسین انسان نیست. آنچه اتفاق میفتد تنها گزینش طبیعیست و بس. اگر شرایط عوض میشدند این گزینش طبیعی موجودات را به گونه دیگری طراحی میکرد. و آن ساختار درست به اندازه همین یکی و شاید حتا بیشتر, هوشمند به نظر میرسید.
این اما همه داستان نبود. هنگامیکه نیچه ۱۳ ساله بود و بر خلاف سالیان بعد هنوز در عشق به خدای مسیحی میسوخت, "آگوست کنت" فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی در گذشت. کنت, معتقد بود که جوامع از ۲ مرحله "الهی" و "متافیزیکی" گذشته اند و به مرحله "علمی" رسیده اند. در این مرحله علم وارد صحنه میشود و مسائل اجتماعی با رویکردی علمی و در غیاب مفاهیمی چون "اراده خدا" و "پیشگوییهای پیامبرانه" حل میشوند. این قانون "۳ مرحله" یکی از نخستین تئوریهایی است که به "نظریه تکامل اجتماعی" میپردازد. کنت همچنین معتقد بود که علوم اجتماعی هم باید از لحاظ روش به دقت علوم طبیعی برسند.
در چنین شرایطی جو عمومی غرب میرفت که با پیشرفت عقلانیت و علم, مادی گرایی روز افزونی را تجربه کند. "لودویگ فویرباخ" از اعضای هگلی های جوان در دفاع از ماتریالیسم حملات شدیدی بر ایده آلیسم و مذهب وارد آورد. کتاب فویرباخ "جوهر مسیحیت" تاثیری به سزا بر مادی گرایان و منتقدین مذهب داشت. پس از او مارکس و انگلس هم (که از فویرباخ هم به شدت تاثیر گرفته بودند) بر طبل مادی گرایی کوبیدند. مارکس و انگلس درباره جامعه شناختی تقریبا همانند آگوست کنت میاندیشیدند. یعنی به جامعه شناسی با روشهای علوم طبیعی معتقد بودند (چیزی که در قرن ۲۰ به شدت مورد حمله لیبرالها به ویژه کارل پوپر قرار گرفت). به طور کلی   خصلت علم گرای مارکسیسم همواره زبانزد خاص و عام بوده است.
شاید اکنون کمی واضح تر شده باشد که منظور نیچه چیست آن هنگام که میگوید: خدا مرده است. نیچه میگوید که خدا مرده است به این معنی که ایده خدا دیگر نمیتواند از عهده وظایفی که پیش از این انجام میداد برآید. وظایفی که اکنون گویا میرفت که به علوم طبیعی و جامعه شناسی سپرده شود. نیچه میگوید که در عصر مدرن بی ارزشی خدای دینی (بویژه مسیحی)  نشان داده شده است و خداوند در قلب انسان مدرن مرده است. خدا محصول ترس انسان از طبیعت بود و اکنون که انسان میرود بر طبیعت بیشتر و بیشتر غلبه کند این خدا بیشتر و بیشتر رنگ میبازد. شاید این استدلال در رد وجود خدا به نظر کسانیکه از دیدی منطقی به قضیه مینگرند "مغلطه ژنتیک" به نظر آید که درست هم هست. استدلال فوق به خودی خود نمیتواند وجود خدا را نفی کند. ولی باید توجه کرد که نیچه هم به راستی این را نمیخواهد. آنچه او میگوید این است که چون خاستگاه مفهوم خدا را دریافتیم, همچنین درمیابیم که اصولا احتیاجی نیست که برای این افسانه ها (و حتا نفی آنها) خود را به زحمت بیندازیم.
هشدار درباره اخلاقیات:
 اگر خدا و باور به او مرده است, پس اخلاقیات دینی هم که بر پایه ایده خدا بنیاد نهاده شده ناچار از دست میرود. نیچه سخت مخالف قوانین اخلاقی جهانیست. برای او قوانین اخلاقی جهانی مترادف با قوانین عمومی و خود مترادف با قوانینی برای اداره "گله" است( نیچه عوام الناس را با واژه گله مینامد). از نگر او اخلاقیات باید برای مردمان گوناگون, در طبقات گوناگون, مختلف باشد. نظریه ای که اخلاقیاتی یکسان برای طبقات گوناگون ارائه دهد خود مقدمات سقوط اخلاقی جامعه به ورطه پوچ گرایی را فراهم میکند. این نظریه یکسان کننده اخلاق, دست کم در غرب, مسیحیت میباشد. علاوه بر این, نیچه هشدار میدهد که با سقوط مسیحیت و دین, باور مردم به ارزشهای احلاقی هم نابود میشود. نه از آن رو که سیستم و اصول اخلاقی دیگری وجود ندارد, بل از آنرو که بیشتر مردم اصول اخلاقی دیگری نمیشناسند. بنابراین ما به کلام نیچه به "ارزشگذاری دوباره تمام ارزشها" نیاز داریم.

اگر خدایی وجود داشته باشد, او به تنهایی کائنات را و نیز انسان را آفریده است. پس انسان و همه کائنات در برابر او نامهمند. این اوست که وجود دارد و بس. در برابر او هیچ چیز دارای وجودی راستین نیست. انسانها میایند و میروند , و او همچنان پا بر جاست. نیز او میتواند هستی تو را هر زمان که اراده کند بگیرد. اگر خدا حقیقت مطلق باشد, بشر عروسک خیمه شب بازیست. نیچه بر آنست که انسان مدرن دیگر سر آن ندارد تا عروسک باشد. خدامرده است : پس بشر آزاد است. بیهوده نیست که برخی نیچه را بنیانگزار اگزیستانسیالیسم نامیده اند. اگر خدا مرده است و اگر انسان آزاد است, آزاد آزاد در معنای واقعی واژه, پس او و تنها او مسئول کارهای خود است. اگزیستانسیالیستهای قرن ۲۰ و بویژه سارتر, این را اینطور توضیح میدادند که "انسان محکوم به آزادیست". انسان محکوم به آزادیست, میتواند این را نپذیرد, میتواند همه چیز را به گردن خدایی ساحته و پرداخته ذهن خود بیندازد. ولی در همه این حالات تنها خود را گول میزند......


اگر خدا مرده باشد, نظامهای اخلاقی سنتی فرو خواهند ریخت و این چنانکه گفته شد به "پوچ گرایی" منجر خواهد شد. این چیزی نیست که نیچه میخواهد. نیچه به دنبال راه برونشدی از این مشکل است. راه حل او این است که بنیان اخلاق را نه بر قوانین اخلاقی جهانی (چنانکه در ادیان شاهدیم) بلکه بر چیزی دیگر نهد. این "چیز دیگر" همانا مفهومیست که او بیش و کم از شوپنهاوئر وام گرفته است: "اراده قدرت". پیش از این توضیح دادم که نیچه از "سیستمهای فلسفی " متنفر است! برای او سیستمها یاد آور عوام هستند- که او از آنها تعبیر به گله میکند- ولی آیا همین اراده قدرت یک سیستم فراگیر جهانی نیست؟ در اینجا باید توجه کرد که نیچه اراده قدرت را یک قانون جهانی ساری و جاری نمیداند بلکه آنرا تنها وجه فهم پذیر این جهان میداند وجهی که خود را مدام به ما باز مینمایاند. برخی از مفسرین نیچه اینگونه توضیح میدهند که برخلاف شوپنهاوئر که قانون "اراده زندگی" خود را به سان چیزی حقیقی و موجود در جهان میبیند, نیچه تنها اراده قدرت را وسیله ای سودمند و نه بیشتر برای تفسیر جهان میبیند. 
نیچه نمونه میاورد که در روم باستان, ترحم نه از روی اخلاق بل ماورا آن بود : فراسوی نیک وبد!              ولی مسیحیت با بد بینی ویژه اش به زندگی و شادی و با تاکیدش بر ترحم بر اروپا و روم  چیره شد و پس از آن ترحم ارزش شد یعنی تبدیل شد به اصلی اخلاقی. نیچه نیکان و راستان را مورد تمسخر قرار میدهد و بر اخلاق ایشان میتازد. اصل تاخت نیچه به اصول اخلاقی کلی و جهانی این است که یک اصل اخلاقی نمیتواند برای همه و در همه جا درست باشد: فروتنی برای یک فرمانده نظامی بیگمان ضعفی نابخشودنی است و به همین قیاس صدور احکام اخلاقی جهانی خود بی معنا!! او میگوید که ترحم کنندگان از روی احساس حقارت ترحم میکنند و از روی غرور دم نمیزنند!                   
بدینسان دو گونه اخلاق وجود دارد: اخلاق بردگان و اخلاق بزرگان.  
تفاوت عمده این دو در فردمحوری اخلاق بزرگان و اصل محوری اخلاق بردگان است: در اخلاق بزرگان, این خود فرد والا مقام است که دارای ارزش است, اوست که ارزش را میافریند و نه کردارش. ازین رو اگر ترحم میکند نه به خاطر اخلاقی بودن ترحم بل برای آنست که شانش چنین اقتضا میکند و بیرحمی و ستم به زیردست را برای خود ننگ و مایه حقارت میداند:
  صدقه نمیدهم, زیرا برای دادن آن چندانکه باید فقیر نیستم!  
دوست میدارم آنرا که چون تاس به سودش مینشیند شرمسار میشود و با خود میگوید :"آیا من قماربازی نادرستکارم؟"....
و در برابر, اخلاق بردگان را چنین میکوبد:
شما مزد نیز می‌طلبید، شما اهل فضیلت. شما پاداشی در برابر فضیلت، آسمان را در برابر زمین، و جاودانگی را در برابر امروزتان می‌طلبید؟ و اکنون خشمگین‌اید از من که می‌آموزانم نه پاداش دهنده‌ایی در کار است و نه مزد دهنده‌ایی و به راستی، این را نیز نمی‌آموزانم که فضیلت خود پاداش خویش است.
میبینید که به صراحت میگوید که حتا "چنین نمی آموزانم که فضیلت خود پاداش خود است"!
 اگر بدی به بردگان رسد آنرا میبخشند و نیچه میگوید که بردگان به راستی به بخشیدن نیاز دارند!! ولی بزرگان فراموش میکنند و تنها لبخند میزنند. همین شادی تفاوت عمده اخلاق بردگان با بزرگان است. بزرگان چون منبع کردارشان در خودشان است همواره خوشبینند و شاد, ولی بردگان همواره بدبینند. بردگان طمع بسیار دارند که با به بند کشیدن بزرگان در اصول اخلاقی خود انها را مانند خود کنند چون هر چیزی که خارج از اصول اخلاقی ایشان باشد برایشان غیر قابل تحمل است.