یکشنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۹

شبئ در حال مستئ، تكیه بر جائ خدا كردم

شبئ در حال مستئ، تكیه بر جائ خدا كردم
در آن یك شب خدایئ ، من عجایب كارها كردم
جهان را روئ هم كوبیدم ، از نو ساختم گیتئ
ز خاك عالم كهنه ، جهانئ نو بنا كردم
كشیدم بر زمین از عرش ، دنیا دار سابق را
سخن واضح تر و بهتر بگویم ، كودتا كردم
خدا را بنده خود كرده ، خود گشتم خدائ او
خدایئ ، با تسلط هم به ارض و هم سما كردم
میان آب شستم سر بسر برنامه پیشین
هر آن چیزئ كز اول بود نابود و فنا كردم
نمودم هم بهشت و هم جهنم هر دو را معدوم
كشیدم پیش نقد و نسیه ، بازئ را رها كردم
نماز و روزه را تعطیل كردم ، كعبه را بستم
وثاق بندگئ را ، از ریاكارئ جدا كردم
امام و قطب و پیغمبر نكردم در جهان منصوب
خدایئ بر زمین و بر زمان ، بئ كدخدا كردم
نكردم خلق، ملا و فقیه و زاهد و صوفئ
نه تعیین بهر مردم مقتدا و پیشوا كردم
شدم خود عهده دار پیشوایئ در همه عالم
به تیپا ، پیشوایان را ، به دور از پیش پا كردم
بدون اسقف و پاپ و كشیش و مفتئ اعظم
خلایق را به امر حق شناسئ آشنا كردم
نه آوردم به دنیا روضه خوان و مرشد و رمال
نه كس را مفتخوار و هرزه و لات و گدا كردم
نمودم خلق را آسوده از شر ریاكاران
به قدرت در جهان خلع ید از اهل ریا كردم
ندادم فرصت مردم فریبئ بر عبا پوشان
نخواهم گفت آن كارئ كه با اهل عبا كردم
به جائ مردم نادان ، نمودم خلق گاو و خر
میان خلق آنان را پئ خدمت رها كردم
مقرر داشتم خالئ ز منت ، رزق مردم را
نه شرطئ در نماز و روزه و ذكر و دعاكردم
نكردم پشت سر هم ، بندگان لخت و عور ایجاد
به مشتئ بندگان آبرومند اكتفا كردم
هر آنكس را كه مئ دانستم از اول بود فاسد
نكردم خلق و عالم را ، برئ از هر جفا كردم
به جائ جنس موذئ آفریدم مردم دل پاك
قلوب مردمان را، مركز مهر و وفا كردم
نكردم خلق ، آمریكا و روس و انگلستان را
به موجودات عالم صلح و یكرنگئ عطا كردم
سرئ كو داشت بر سر فكر استثمار كوبیدم
دگر قانون استثمار را در زیر پا كردم
رجال خائن ومزدور را ، در آتش افكندم
سپس خاكستر اجسادشان را بر هوا كردم
نه جمعئ را برون از حد بدادم ثروت و مكنت
نه جمعئ را به درد بئ نوایئ مبتلا كردم
نه یك بئ آبرویئ را ، هزاران گنج بخشیدم
نه بر یك آبرومندئ ، دوصد ظلم و جفا كردم
نكردم هیچ فردئ را ، قرین محنت و خوارئ
گرفتاران محنت را ، رها از تنگنا كردم
به جائ آنكه مردم را گذارم در غم و ذلت
گره از كارهائ مردم غم دیده وا كردم
بجائ آنكه بخشم خلق را امراض گوناگون
به الطاف خدایئ ، درد مردم را دوا كردم
جهانئ ساختم پر عدل و داد و خالئ از تبعیض
تمام بندگان خویش را، از خو د رضا كردم
نگویندم كه تا ریگئ به كفشت هست از اول
نكردم خلق شیطان را، عجب كارئ بجا كردم
چو مئ دانستم از اول كه در آخر چه خواهد شد
نشستم ، فكر كار انتها را، ابتدا كردم
نكردم اشتباهئ چون خدائ فعلئ عالم
خلاصه هر چه كردم خدمت و مهر و صفا كردم
زمن سر زد هزاران كار دیگر تا سحر ، لیكن
چو از خود بئ خبر بودم ندانستم چه ها كردم
سحر چون گشت ، از مستئ شدم هشیار
خدایا ، در پناه مئ ، جسارت بر خدا كردم
شدم بار دگر یك بنده درگاه او، گفتم
خداوندا ، نفهمیدم ، غلط كردم ، خطا كردم!

منبع: yekomrsetam.blogspot.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر