یکشنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۹

خواست قدرت

دلمشغولی نیچه، پرسش مربوط به مقصود وجود است. او این پرسش را در زمینه یی بسیار ویژه مطرح می كند: اگر، خدا و تمام چیزهای مورد حمایت او مرده اند، و اگر ارزش های مسیحی دیگر نمی توانند بنیادهای اخلاقی و فرهنگی تمدن اروپایی را بسازند، آنگاه این پرسش بی درنگ و هولناك به ذهن ما می آید: آیا وجود اصلا هیچ معنایی دارد؟

پاسخ نیچه عبارت است از تشویق انسان های مدرن به پرورش تنها نگرشی كه می تواند در غیاب یك نقطه مركزی یا یك خدا جهان را آزاد كند و معصومیت را به جریان زندگی بازگرداند: ‹‹بدبینی تراژیك نیرومندانه››. نكته ی تراژیك، این واقعیت است كه زندگی را باید تهی از مقاصد اخلاقی یا اهداف اخلاقی دید. اما، به نظر نیچه، این نكته نباید مارا به نومیدی یا انتقام گیری از زندگی به علت بیزاری از آن بكشاند؛ برعكس، باید برای تایید شادی آفرین واقعیت آن گونه كه هست بكوشیم، و با نگرشی به زندگی برخورد كنیم كه فراسوی ‹‹نیك›› و  ‹‹بد›› داوری اخلاقی مطلق و نامشروط است. برخورد ما به جهان باید نه از دل ضعف یا بیزاری بل از دل خیرخواهی و قدر شناسی، تندرستی، نیرومندی، فرزانگی و دلیری بس سرشار بیرون آید.

برای نیچه فلسفه ‹‹معنوی ترین خواست قدرت›› است. آنچه باید اندیشه های فلسفی درباره معنای زندگی را هدایت كند نه حقیقت بل ‹‹قدرت››، یعنی سرشاری آفرینشگر زندگی است. درك ‹‹زندگی›› به عنوان ‹‹خواست قدرت›› انگشت نماترین جنبه اندیشه نیچه است. اراده یا خواست (Der Wille) كه نیچه از آن سخن می گوید با وجود شباهت هایی كه به ‹‹اراده›› فلسفه شوپنهاور و ‹‹جان›› (Geist) هگلی دارد، اما به طور كلی این واژه در فلسفه نیچه معنایی ویژه بخود می گیرد. همچنین این اراده یا خواست قدرت چندان شباهتی به قدرت طلبی های اهل سیاست، نظامیان، پول پرستان و حتی زور مداران ندارد (به یاد داشته باشیم كه نیچه همواره از بی رحم ترین خرده گیران ناسیونالیسم و نظامی گری بیسمارك بود) بلكه مقصود نیچه از قدرت، گونه های قدرت فرهنگی، معنوی، روحی و فكری است. نیچه برای قدرت یافتن، انضباطی سنگین، تمرینی مداوم و آموزش و پرورشی عمیق را ضروری می شمارد. او همزمان جسم، جان و اراده را قوی می خواهد و حتی رویاروی خوارشمارندگان تن بر ارزش های جسمانی صحه می گذارد و آری گویی به زندگی و نیروهای نا خودآگاهی را می ستاید. نیچه كشش به سوی توانایی را گوهره اصلی زندگی انسان می داند و وحتی دانش و فرهنگ را خادم آن می خواهد. به گمان او فروپاشی و زوال هر فرهنگ یا حتی هر شخص هنگامی رخ می دهد كه كشش به سوی نیرومندی رنگ بازد و چیز دیگری بر این كشش اولویت یابد، ولو این جایگزین خرد، دانش و هنر باشد. ازاین رو به گمان نیچه سنجه هر گزینش و عملی در زندگی، نه اخلاق و نه عقل، بلكه نیرومندی جان است.

به نظر نیچه، ‹‹قدرت›› یك امكان است، به طوری كه در عبارت ‹‹خواست قدرت››، واژه ی ‹‹قدرت›› نه تنها بر موجودیتی ثابت و تغییر ناپذیر، مانند نیرو یا قوت، بل بر ‹‹انجام›› خواستی دلالت می كند كه بر خود چیره یا غالب می شود. نیچه فرد ‹‹مقتدر›› را كسی تعریف می كند كه قادر به ‹‹تعهد›› است، زیرا حق چنین كاری را به دست آورده یا كسب كرده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر