یکشنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۹

شش مرحله عاقبت ما از زبان نیچه

**مرحله اول**

جهان حقایق برای مرد فرزانه و پارسا و پاکدامن دست یافتنی است، به این معنا که او در آن زندگی می کندو خود عین آن جهان با آن یکی است.(این در حقیقت همان بیان افلاطون است که می گوید: "من خود حقیقتم").

**مرحله دوم**

جهان حقایق اکنون دست نیافتنی است، ولی به مرد فرزانه و پارسا و پاکدامن (یعنی گناهکار تائب)وعده آن داده می شود.(در اینجا نگرش افلاطونی پیشرفت کرده است و ضعیف تر و فریبنده تر شده، در اصل این مرحله پدید آمدن مسیحیت است).

**مرحله سوم**

جهان حقایق دیگر نه دست یافتنی است و نه اثبات شدنی و وعده دادنی،اما صرف اندیشه اینجا تسلی می دهد،اینجا تکلیف می کند و امر است.(این امر؛کنایه از امر مطلق مطرح شده توسط کانت است؛ به قول خود نیچه این آفتاب همان آفتاب همیشگی استاما اینبار از پشت ابر شکاکیت دیده می شود،مثال اکنون والا و رنگ پریده و شمالی وکونیگسبرگی شده است ـ یعنی مثال افلاطونی تبدیل شده به تفکر کانتی؛کونیگسبرگ محل زندگی کانت بود ـ).

**مرحله چهارم**

آیا حقایق جهان دست نیافتنی است؟ به هر حال دست نیافته است و چون دست نیافته است ناشناخته است.بنابر این تسلی دهنده و رستگار کننده و موجد تکلیف نیست ،زیرا چیز ناشناخته چه تکلیفی ممکن است بر دوش ما بگذارد؟(اینجا در حقیقت همان دوره نیچه است آنجا که بشر دلداری های مابعدالطبیعی و متافیزیکی را نمی پذیرد).

**مرحله پنجم**

جهان حقایق اکنون دیگر ایده است که به هیچ کار نمی آید و حتی بنیادی برای ایجاد تکلیف هم فراهم نمی کند،ایده ای بی فایده و زائد؛ و بنابراین باطل و مردود. بگذارید ان را بر اندازیم.(این در واقع پیشگویی نیچه از دنیای پس از خود است).

**مرحله ششم**

جهان حقایق را برانداخته ایم؛ اکنون دیگر چه جهانی بر جای مانده است؟ جهان نمودها و ظواهر؟...البته که نه! جهان نمودها را با جهان حقایق برانداخته ایم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر